گنجور

اوحدی » جام جم » بخش ۵۳ - در شفقت بر زیر دستان

 

میتوانش فروخت، گردونست

کشتن او ز عقل بیرونست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٨

 

حالت مال و علم اگر خواهی

تا بدانی که هر یکی چونست

مال دارد چو بدر روی به کاست

علم چون ماه نو در افزونست

رفع را بین که حق ادریس است

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶١

 

مرد بیمار کاحتما نکند

هیچ دانی که حال او چونست

میدهد تیغ تیز از سر جهل

بعدوئی که طالب خونست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

گفتم دل من گرچه که غرق خونست

وین محنت و غم از ستم گردونست

در خاطر من رباعیی می گذرد

وینست رباعی بشنو تا چونست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

که جان در تاب و دل در موج خونست

گر آری رحمتی وقتش کنونست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

هر زمان حال ما دگر گونست

کس چه داند که حال ما چونست

ابن یمین
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۶ - در تحقیق نماز

 

نمازی کان به حق دین را ستون‌ست

یقین می‌دان صلوه دائمون‌ست

شیخ محمود شبستری
 

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۲ - در تحقیق شریعت و بیان طریقت

 

بدو گفتم نشانم ده که چونست

بگفتا آن نشان از ما برونست

شیخ محمود شبستری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست

عقل بر دانه ی خال سیهت مفتونست

تا خیال لب و دندان تو در چشم منست

مردم چشم من از لعل و گهر قارونست

پیش لؤلؤی سرشکم ز حیا آب شود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای آنک دلم در غم عشقت خونست

حسن تو ز ادراک خرد بیرونست

در زلف تو بیچاره اسیرست دلم

یا رب که در آن شام غریبان چونست

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

ز جام می مرا خون در درونست

میان ما و می افتاده خونست

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست

شبی نگفت که بیمار عشق من چونست

زدست نشتر غمهای او که نوشش باد

دل شکسته من همچو رگ پر از خونست

اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

بیا که دیده ی ما بی رخ تو پرخونست

ز خون دیده، تو گویی کنار جیحونست

اگرچه نیست تو را مهر و دوستی با من

به جان دوست که ما را ارادت افزونست

مثل زنند که دل را به دل بود راهی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای دوست دل از دست فراقت خونست

در خون دلم روی جان گلگونست

لیلی صفتا ببین که دیوانه دلم

از روز فراقت ای صنم مجنونست

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶

 

ما را دل و دیده در فراقت خونست

شوق رخت از حد و صفت بیرونست

گویند ز دل به دل بود راه ولی

ما مایل و تو ز ما ملولی چونست

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۲

 

ای دل و دیده دل و دیده من پرخونست

سوزش جان من از شرح و بیان افزونست

چشم نم دیده‌ام از دور فلک پرخون بود

این زمان از غم هجران تو چون جیحونست

دوستانم به تفقّد همه دستان گویند

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

دلم از شوق تو خونست و ندانم چونست

در درون شوق وصالت ز بیان بیرونست

دیده گریان و جگر خسته و خاطر غمگین

سینه مجروح و دل آشفته و جان محزونست

جمله ذرات سراسیمه و سرگردانند

[...]

قاسم انوار
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد

 

به صورت مرد عاشق گر زبونست

به معنی بین که از عالم فزونست

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱

 

در وادی عشق کز صفت بیرونست

حال دل عاشقان چه پرسی خونست

در هر پس سنگ کشته صد کوهکن است

در هر بن خار مرده صد مجنونست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۶ - صفت شب گذراندن پروانه

 

کسی کش دردی از داغ درونست

چو شب شد درد و داغ او فزونست

اهلی شیرازی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱