عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۱ - سؤال کردن مرید از پیر در حقایق فرماید
که میداند که این اسرار چونست
معیّن شد که عقلت در جنونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
که میداند که سرّ لا چگونست
اگرچه هم درون و هم برونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۳ - در صفت حال خود و شرح کتاب فرماید
نچندان وصف بیچون و چگونست
نمیدانند کو در اندرونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
چو نور یارم اندر اندرونست
مرا در هر معانی رهنمونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
بدو گفتم شنفتم حال چونست
کز این اندیشه جانم پر ز خونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
تو میدانی که یارت در درونست
ترا بر جزو و بر کل رهنمونست
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
همه عشقست اگر دانی که چونست
حقیقت عشق اینجا رهنمونست
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - ایضا له
سپهر قدرا! شوق رهی بخدمت تو
چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من
چو پای همّت تو بر فراز گردونست
گذشت در نظرم عکس نوک خامة تو
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - وله ایضا
نظم و نثر سخن برابر نیست
گرچه هر یک چو دّر مکنونست
سخن نثر اگرچه بس نغزست
کار منظوم خود دگر گونست
آن نبینی که آهن بی قدر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵
همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست
برون را مینوازد همچو یوسف
درون گرگیست کاو در قصد خونست
بدرّد زَهره او گر ببیند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۵
سه روز شد که نگارین من دگرگونست
شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست
به چشمهای که در او آب زندگانی بود
سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونست
به روضهای که در او صد هزار گل میرست
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۵
با دل گفتم که دل از او جیحونست
دلبر ترش است و با تو دیگر گونست
خندید دلم گفت که این افسونست
آخر شکر ترش ببینم چونست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۲
یاری که به حسن از صفت افزونست
در خانه درآمد که دل تو چونست
او دامن خود کشان و دل میگفتش
دامن برکش که خانهٔ پرخونست
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱
از فرقت چشمت آب چشمم خونست
شوقم به لقای تو ز شرح بیرونست
چشمیست مرا ز درد چشمت گریان
ای چشم بد از تو دور چشمت چونست
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۲
هر دم غمم ای جهانفروز افزون است
هر لحظه دلم را تب و سوز افزونست
کی کم گردد ناز و نیاز تو و من
چون عشق من و حسن تو روز افرونست
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
غریبان را دل از بهر تو خونست
دل خویشان نمیدانم که چونست
عنان گریه چون شاید گرفتن
که از دست شکیبایی برونست
مگر شاهنشه اندر قلب لشکر
[...]
سعدی » مواعظ » مراثی » ترجیع بند در مرثیهٔ سعد بن ابوبکر
نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست
نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست
نمیدانم حدیث نامه چونست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۷ - خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
دل دوختن غم ار چه خونست
لب دوختن آفت درونست
اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷
جانا، دلم از فراق رویت خونست
چشمم ز غمت چو چشمهٔ جیحونست
آن خال که بر رخت نهادست، دمی
بر روی منش نه، که ببینم چونست؟