گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱

 

دست در زلف مهی باید کرد

فکر روز سیهی باید کرد

یار من بی‌سروپا خوانده مرا

فکر کفش و کلهی باید کرد

قصاب کاشانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

منظر دیده قدمگاه گدایان شده است

کاخ دل درخور اورنگ شهی باید کرد

تیغ عشق و سر این نفس مقنع بخرد

[...]

نشاط اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

به سوی کعبه ز میخانه رهی باید کرد

آخر عمر به عمدا گنهی باید کرد

شیخ مستور و زلیخا ره بازار به پیش

چارهٔ معجر و فکر کلهی باید کرد

گفت زاهد که من از آن سگ گو پاک‌ترم

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۶

 

عشق گفتی گنهست و گنهی باید کرد

خضر جستیم و بظلمات رهی باید کرد

این عروسان مقنع همه رنگند و فریب

روی بر درگه صاحب کلهی باید کرد

عشق پیکان قضاراست سپر قصه مخوان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی

 

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

رضاقلی خان هدایت
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

همره قافلهٔی روبرهی باید کرد

جای در میکده یا خانقهی باید کرد

کس به خود راه به سر منزل جانان نبرد

جان من پیروی خضر رهی باید کرد

به تزلزل نتوان عمر گرامی گذراند

[...]

صغیر اصفهانی