×
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۳
زه! دانا را گویند، که داند گفت
هیچ نادان را داننده نگوید: زه
سخن شیرین از زفت نیارد بر
بز به بج بج بر، هرگز نشود فربه
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۸۴
کاش آن گوید که باشد بیش نه
بر یکی بر چند بفزاید فره
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۸۵
هیچ گنجی نیست از فرهنگ به
تا توانی رو هوا زی گنج نه
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۲
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهر گونه درو تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹
مهان را به مه دارد و که به که
بود دین فروزنده و روزبه
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام بهرامیان » پادشاهی بهرام بهرامیان
می لعل پیش آور ای روزبه
چو شد سال گوینده بر شست و سه
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۴
که ای ماه من چون کمان را به زه
برآرم به شست اندر آرم گره