گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

به صد حمله سپر گر بفکنی تو

چو آن دیوانه بس تر دامنی تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

اگر چون دیگران جفتی کنی تو

بخوبی طاقی و جفتی زنی تو

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۷ - در اسرار عشق و نموداری هیلاج فرماید

 

یکی ذره که داری از منی تو

نیابی اندرین ره روشنی تو

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۸ - در کشف اسرار و توحید کل گوید

 

تو در جانی و هم شاه منی تو

درون خورشیدی و کل روشنی تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

بگو تا چند خود را بشکنی تو

که چون ابلیس در ما ومنی تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۷ - حکایت

 

بهمّت گر دم اینجاگه زنی تو

به یک ره بیخ اندُه برکنی تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

دم سرّ اناالحق را زنی تو

حقیقت پنج از بن بر کنی تو

عطار
 

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۶ - قاعده در بیان معنی حشر

 

دو عالم را همه بر هم زنی تو

ندانم تا چه مستی‌ها کنی تو

شیخ محمود شبستری
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - وله

 

ای آنکه به قد تالی سرو چمنی تو

نی سرو چه باشد که سراپا سمنی تو

جان در بدنم نیست دمی کز تو شوم دور

ای سیم‌بدن ترک مگر جان منی تو

خواهد دو جهانت اگر از جان عجبی نیست

[...]

جیحون یزدی