گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

چه شد کان سرو سیم‌اندام سوی من نمی‌آید

دلم پژمرده شد بویی از آن گلشن نمی‌آید

کدامین کس ره من زد که در ره شد عنان‌گیرش

که آن سرمست جعدانداز مردافگن نمی‌آید

زمانی نیست جان من گریبان‌گیر هجرانش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید

به غیر از عاشقی کار دگر از من نمی‌آید

هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش

ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمی‌آید

تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟

[...]

هلالی جغتایی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

به عشق، کار جز از دست من نمی آید

بیار تیشه که از کوهکن نمی آید

فغان که هرکه قدم در حریم عشق نهاد

چو شمع زنده برون ز انجمن نمی آید

چو طفل، گریه ی ما شرح درد پنهان است

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱۵

 

ز انجم نور مه در دیده روزن نمی‌آید

ز چندین چشم، کار یک دل روشن نمی‌آید

اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش

کز این دریا برون کس بی‌فرو رفتن نمی‌آید

دل روشن مرا دارد ز چشم باز مستغنی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱۶

 

به کار سینه‌صافان دیده روشن نمی‌آید

که نور خانه آیینه از روزن نمی‌آید

سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش

کز این دریا برون کس بی‌فرو رفتن نمی‌آید

چه حاصل از سلاح آن را که نبود جوهر ذاتی؟

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰

 

وفاداری از آن ترک شکار افکن نمی‌آید

ازو صد شیوه می‌آید ولی این فن نمی‌آید

بهاری این چنین و در قفس من بی‌خبر از گل

به بخت من صبا هم گاهی از گلشن نمی‌آید

به آن دل آبروی ناله‌ها بردم چه دانستم

[...]

فیاض لاهیجی