×
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷ - لاف زدن تمرتاش پیش افراسیاب برای گرفتن بانو گشسب و دلخوش نمودن گرسیوز افراسیاب او را
گشاده جهان از کمند من است
سران را سر اندر به بند من است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید
دلیریکه اکنون به بند من است
سرش زیر خم کمند من است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۲ - بند افتادن شهریار در زندان سراندیب گوید
نبیر تو ایدر به بند من است
گرفتار خم کمند من است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۳ - رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید
کنون آن دلاور به بند من است
دو دستش به خم کمند من است
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان
سگ من گرگ راهبند من است
بلکه قصاب گوسفند من است
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۷ - داستان اسکندر که خود را بر خاک تواضع انداخت و از خاک تواضع سر بر اوج ترفع افراخت
پسند شماها پسند من است
گزند شما هم گزند من است
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۶ - زروان که روح زمان و مکان است مسافر را بسیاحت عالم علوی میبرد
آدم و افرشته در بند من است
عالم شش روزه فرزند من است
رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » آتش جاوید
ستاره شعلهای از جان دردمند من است
سپهر آیتی از همت بلند من است
به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی
که تازهرویی عالم ز نوشخند من است
چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟
[...]