گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

دلیریکه اکنون به بند من است

سرش زیر خم کمند من است

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۲ - بند افتادن شهریار در زندان سراندیب گوید

 

نبیر تو ایدر به بند من است

گرفتار خم کمند من است

عثمان مختاری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان

 

سگ من گرگ راه‌بند من است

بلکه قصاب گوسفند من است

نظامی
 

رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » آتش جاوید

 

ستاره شعله‌ای از جان دردمند من است

سپهر آیتی از همت بلند من است

به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی

که تازه‌رویی عالم ز نوشخند من است

چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟

[...]

رهی معیری