از کلامش جان من بیتاب شد
در تنم هر ذره چون سیماب شد
ناگهان دیدم میان غرب و شرق
آسمان در یک سحاب نور غرق
زان سحاب افرشته ئی آمد فرود
با دو طلعت این چو آتش آن چو دود
آن چو شب تاریک و این روشن شهاب
چشم این بیدار و چشم آن بخواب
بال او را رنگهای سرخ و زرد
سبز و سیمین و کبود و لاجورد
چون خیال اندر مزاج او رمی
از زمین تا کهکشان او را دمی
هر زمان او را هوای دیگری
پر گشادن در فضای دیگری
گفت «زروانم جهان را قاهرم
هم نهانم از نگه هم ظاهرم
بسته هر تدبیر با تقدیر من
ناطق و صامت همه نخچیر من
غنچه اندر شاخ می بالد ز من
مرغک اندر آشیان نالد ز من
دانه از پرواز من گردد نهال
هر فراق از فیض من گردد وصال
هم عتابی هم خطابی آورم
تشنه سازم تا شرابی آورم
من حیاتم من مماتم من نشور
من حساب و دوزخ و فردوس و حور
آدم و افرشته در بند من است
عالم شش روزه فرزند من است
هر گلی کز شاخ می چینی منم
ام هر چیزی که می بینی منم
در طلسم من اسیر است این جهان
از دمم هر لحظه پیر است این جهان
لی مع الله هر که را در دل نشست
آن جوانمردی طلسم من شکست
گر تو خواهی من نباشم در میان
لی مع الله باز خوان از عین جان»
در نگاه او نمیدانم چه بود
از نگاهم این کهن عالم ربود
یا نگاهم بر دگر عالم گشود
یا دگرگون شد همان عالم که بود
مردم اندر کائنات رنگ و بو
زادم اندر عالم بی های و هو
رشتهٔ من زان کهن عالم گسست
یک جهان تازه ئی آمد بدست
از زیان عالمی جانم تپید
تا دگر عالم ز خاکم بر دمید
تن سبک تر گشت و جان سیار تر
چشم دل بیننده و بیدار تر
پردگی ها بی حجاب آمد پدید
نغمهٔ انجم بگوش من رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک تجربه عارفانه و روحانی میپردازد. او از حالت بیتابی ناشی از کلامی الهی سخن میگوید که در او تحولی عمیق ایجاد کرده است. شاعر به دیدن آسمانی پر از نور میرسد و فرشتهای را میبیند که به زمین نازل میشود. این فرشته نماد تضادهاست: یکی تاریک و دیگری روشن، و تجلیهای رنگی آن نشاندهنده تنوع و زندگی است.
سپس فرشته خود را معرفی میکند و به قدرت و نفوذش بر جهان اشاره دارد. او میگوید که همه چیز تحت تأثیر خواست و اراده اوست و حتی دنیای مادی و معنوی را به تصویر میکشد. شاعر احساس میکند که هر چیزی که در جهان وجود دارد، در حقیقت تجلی اوست، و با توصیف فرود آمدن فرشته، حس میکند که دروازهای به عالم دیگری گشوده شده است.
در انتهای شعر، شاعر از تغییراتی در خودش و جهان میگوید و از احساس سبکی و آگاهی جدیدی سخن میگوید که با اتصال به دنیای معنوی به دست آورده است. این تجربه به او نغمهای از عالم بزرگتر و باطنیتر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: از سخنان او جانم به شدت مضطرب شد و در وجودم هر ذره مانند جیوه ناآرام و جوشان گردید.
هوش مصنوعی: ناگهان متوجه شدم که در آسمان میان سمت غرب و شرق، در یک ابر پر از نور فرو رفتهام.
هوش مصنوعی: از آن ابر فرشتهای به زمین فرود آمد که یکی مانند آتش درخشان و دیگری مانند دود ملایم است.
هوش مصنوعی: آن شخص مانند شب تاریکی است و این یکی مانند شهاب درخشان. یکی از آنها بیدار است و دیگری خوابش برده.
هوش مصنوعی: پر این پرنده با رنگهای زیبای قرمز، زرد، سبز، نقرهای، آبی و لاجوردی تزئین شده است.
هوش مصنوعی: در ذهن او خیال و اندیشهای به وسعت زمین و کهکشان وجود دارد، و این خیال به گونهای فراگیر است که لحظهای از او جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: هر زمانی که او به فکر چیز دیگری باشد، روح او به دنیای متفاوتی سفر میکند.
هوش مصنوعی: من زروان هستم، بر دنیا چیرهام و در عین حال هم در پوشش هستم و هم در دید.
هوش مصنوعی: تمامی تلاشها و برنامهریزیهایم تحت تأثیر سرنوشت من قرار دارد. چه در گفتار و چه در سکوت، همه چیز به نوعی به من مربوط میشود.
هوش مصنوعی: غنچه در شاخه به خاطر من سرسبز و شاداب است، اما پرنده در آشیانهاش به خاطر من ناله میکند و احساس ناراحتی دارد.
هوش مصنوعی: دانهای که از پرواز من به زمین میافتد، به نهال تبدیل میشود و هر فاصله و دوری که از من تجربه میشود، به وصالی و نزدیکی میانجامد.
هوش مصنوعی: من هم سرزنشی دارم، هم پیامی؛ میخواهم تو را آرامش دهم و تشنگیات را با نوشیدنیای سیراب کنم.
هوش مصنوعی: من زندگی و مرگم هستم، من قیامت و روز حساب و بهشت و حوری نیز هستم.
هوش مصنوعی: همه موجودات، از انسانها تا فرشتگان، در دام من گرفتارند و دنیای شش روزه، نتیجه و حاصل کار من است.
هوش مصنوعی: هر چه از درخت میچینی و میگیری، من همان هستم. هر چیزی که در طبیعت میبینی، در واقع نشانهای از من است.
هوش مصنوعی: این دنیا تحت تأثیر من است و هر لحظه با نفسهایم کهنهتر میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش محبت خدا باشد، آن جوانمرد قفل درونی من را باز کرد.
هوش مصنوعی: اگر تو میخواهی که من در میان نباشم، با خدا دوباره از عمق جان بخوان.
هوش مصنوعی: در نگاه او چیزی وجود داشت که باعث شد همه چیزهای قدیمی و آشنا از یادم برود.
هوش مصنوعی: یا چشم من به دنیای دیگری باز شد، یا اینکه همان دنیایی که بود تغییر کرد.
هوش مصنوعی: مردم در عالم با رنگ و بویی که دارند زندگی میکنند، اما من در جهانی بیسر و صدا و شلوغی به وجود آمدهام.
هوش مصنوعی: رشتهٔ من از آن دنیای قدیمی جدا شد و یک دنیای تازه به وجود آمد.
هوش مصنوعی: از درد و آسیب این دنیا، جانم به تپش افتاد، تا زمانی که دنیای دیگری از خاک من زنده شود.
هوش مصنوعی: بدن سبکتر و راحتتر شد و روح پرجنبوجوشتر گشت. چشم دل بیننده و هوشیارتر شد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی در دل من به وجود آمده، و صدای دلنواز آن مانند نغمهای از ستارگان به گوشم رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.