فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۴
به رویین دژ ارجاسپ و کهرم نماند
جز از مویه و درد و ماتم نماند
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴
هم دانهٔ امید به خرمن ماند
هم باغ و سرای بی تو و من ماند
سیم و زر خویش از درمی تا به جوی
با دوست بخور گرنه به دشمن ماند
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در شکایت از روزگار و مرثیت
هیچ رنگ عافیت در حیَز عالم نماند
هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند
از براین خاک توده یکتنِ آسوده نیست
زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند
جر نحو ست نیست قسم ما زدوران فلک
[...]
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۰ - مقالت شانزدهم در چابکروی
معرفتی در گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح رشید الدین ابوطاهر گوید
در همه عالم یکی محرم نماند
اینت بی یاری مگر عالم نماند
غصه چنان شد که تو بر تو جای
گریه چونان شد که نم در نم نماند
دل بود جای غم و نادرتر آنک
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
دلم بی عشق تو یک دم نماند
چه میگویم که جانم هم نماند
چو با زلفت نهم صد کار برهم
یکی چون زلف تو بر هم نماند
واگر صد توبهٔ محکم بیارم
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
به یک دم ماندهای، چون دم نماند
نمانی هیچ و هیچت هم نماند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۳ - در مناجات کردن شیطان با حق و یاری خواستن او در بیرون آوردن آدم (ع) از بهشت
اگر جان رهبر آید غم نماند
وجود عالمت این دم نماند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۵ - در صفات آیینۀ دل و کشف اسرار حقیقت در نمود صور فرماید
بجز خورشید در عالم نماند
وجود اندر دم آدم نماند
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - فی معراج النبی صلی الله علیه و اله و سلم
چون دگر یارای راه و دم نماند
جز یکی اندر یکی محرم نماند
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
با که گویم راز چون همدم نماند
درد بگذشت از حد و مرهم نماند
نقش یک همدم بمن ننمود چرخ
وین بتر کز عمر هم یک دم نماند
تر نگشت از دیده گریان من
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
غمگسار از من بسی غمگین تر است
در جهان گوئی دلی خرم نماند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۳ - تفسیر این آیت که وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرةَ لَهیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمونَ کی در و دیوار و عرصهٔ آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زندهاند و سخنگوی و سخنشنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدُّنیا جیفةٌ وَ طُلّابُها کلابٌ و اگر آخرت را حیات نبودی آخرت هم جیفه بودی جیفه را برای مردگیش جیفه گویند نه برای بوی زشت و فرخجی
خلوت و چله برو لازم نماند
هیچ غیمی مر ورا غایم نماند
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۷
گرچه از اندیشه این واقعه
خلق را دردل به غیر از غم نماند
ظل احمد باد اگر شد ایمنه
عمر عیسی باد اگر مریم نماند
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - سیل حادثه
هیچ نقدی در خلاص بوته عالم نماند
هیچ نوری در چراغ دوده آدم نماند
خرمی از تنگی دل بر جهان آمد به تنگ
آنچنان کاندر همه عالم دلی خرم نماند
روضه جان از سپر غمهای شادی تازه بود
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۳
دوست دشمن گشت و مهرم در دل همدم نماند
آنکه قدری داشتم پیش کسی آن هم نماند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم
معرفت اندر گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۹
تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند
سوزنی کز دل برآرد خار در عالم نماند
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲
نام و نشان به دهر ز اهل کرم نماند
رقت از محیط گوهر و در ابر نم نماند
از مردم زمانه مروت وداع کرد
با اهل روزگار به غیر از ستم نماند
از باد صبح غنچه دل وا نمی شود
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۱
دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند
منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
آرام خود نبود نصیب غبار ما
نومیدیای دگر که کنون تاب رم نماند
افسون حرص هم اثرش طاقتآزماست
[...]