×
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
چون دلم که زلف یارم خم داشت
در حلقه او رفت و قدم محکم داشت
بیچاره ندانست چوبه در نگریست
هر حلقه از آن زلف دری در غم داشت
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بهر موئی که در زلف آن صنم داشت
خم از پنجه فزون و شست هم داشت
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری
خطش سر سبزی باغ ارم داشت
لب او سرخ روئی نیز هم داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چنان برجش ز بار چرخ خم داشت
که گفتی چرخ پشتش در شکم داشت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۲ - خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
اشکش به جگر نمک نه کم داشت
گویی نمک و جگر بهم داشت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۳ - تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن
مجنون، که درونه پر ز غم داشت،
زاندیشه کجا غم شکم داشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:
هم ادب هم جمال با هم داشت
آنچه بیرون ازین بود کم داشت
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۷ - پوست پوشیدن مجنون و به میان گوسفندان لیلی درآمدن و به حوالی خیمه گاه وی رفتن
پیوسته دلی اسیر غم داشت
کاندر ره عشق پای کم داشت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۳ - بزمآرایی لشکر به شکار
آهو از گریه چشم پر نم داشت
بر سر گور مرده ماتم داشت
وحشی بافقی » ناظر و منظور » خبر یافتن منظور از رفتن ناظر و برون آمدن از شهر آشفته خاطر و به کاروان مقصود رسیدن و از نامهٔ ناظر شادمان گردیدن
همیشه پا به دامان الم داشت
ز مهجوری سری بر جیب غم داشت
عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - بامداد شیرین
چمن در دست گویی جام جم داشت
که هر نقشی که بود از بیش و کم داشت
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۲ - در بیان روایت ام حبیبه
ولی ز دوری زینب درآن فرح غم داشت
دلی درآن همه راحت قرین ماتم داشت