ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۲
آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که ز تیغ عشق بسمل گردد
در خاک تپان تپان رخ آغشته به خون
برخیزد و گرد سر قاتل گردد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۳۹ - فی سلوک طریق الآخرة
در درون تو نقش دل گردد
زان همه کردهها خجل گردد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۳۵
خواهی که تو را مراد حاصل گردد
مگذار که دل زکار غافل گردد
غالب چو تن است و دل همی گردد تن
دل غالب ساز تا تنت دل گردد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۲
آن باش که دلها به تو مایل گردد
تا هرچ بداست از تو زایل گردد
اوصاف ذمیمه را زخود بیرون کن
تا روح تو در جسم تو کامل گردد
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۹
وقتی که چمن به کام بلبل گردد
مه عاشق تاب زلف سنبل گردد
بخرام چو سرو و بر سر خاک رهی
تا خاک من از عکس رخت گل گردد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۸ - در بیان آنکه هر که خدا را دانست از مرگ نترسد چون دید که بعد از مرگ حیاتی باقی دارد خوشتر و لذیذتر از حیات دنیا و در تفسیر این آیه لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لاصلبنکم اجمعین
بر تو چونکه خار گل گردد
جزو جانت قرین کل گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶۳
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
فرد خورشید که می گفت که باطل گردد؟
می تواند ز رخ شمع کسی گل چیدن
که چو پروانه به گرد سر محفل گردد
ناف دریاست چو گرداب مرا لنگرگاه
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۵ - واسوخت
پیش از آن دم که ز خط حسن تو زایل گردد
غمزه ات هر طرفی در طلب دل گردد
لشکر شام به صبح تو مقابل گردد
کار با سلسله زلف تو مشکل گردد
لب شکر شکنت زهر هلاهل گردد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه
بدین زاری نبیند تا مرا کی منفعل گردد
که قاتل کشته را چون ناتوان بیند خجل گردد
مزن دامان برین یک مشت خاکستر که میترسم
مبادا ز اخگر دل مانده باشد مشتعل گردد
ز بندِ پند هیچ آشفته آرامی نمیگیرد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه
بدین زاری نبیند تا مرا کی منفعل گردد
که قاتل کشته را چون ناتوان بیند خجل گردد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری
کار بازار معتدل گردد
خواست با عرضه متصل گردد