جز آن نیست کز تو عمل کرده‌ام

درون را به بیرون بدل کرده‌ام

کار بر خود سخت مشکل کرده‌ام

زانکه استعداد باطل کرده‌ام

چون به مقصد ره برم چون در سفر

در هوای خویش منزل کرده‌ام

راه خون آلوده می‌بینم همه

[...]

هم کمال خویش حاصل کرده‌ام

هم ریاضتهای مشکل کرده‌ام

از خوی خجلت کفی گل کرده‌ام

پس از و خشتی به حاصل کرده‌ام

پیش او با ناله اظهار غم دل کرده‌ام

چون ننالم کام دل از ناله حاصل کرده‌ام

گر مرا با ناله میلی هست در دل دور نیست

سوی خود دلدار را با ناله مایل کرده‌ام

هیچ عاشق را چو من در عشق خوبان ناله نیست

[...]

شمع را روشن من امشب ز آتش دل کرده ام

تا ببزم آن پری یک لحظه منزل کرده ام

اشک غمازست خون در گریه داخل کرده‌ام

عکس تا ظاهر نگردد آب را گل کرده‌ام

رفتم از کوی تو چون شخصی که سیلابش برد

ترک جان را بیشتر از طی منزل کرده‌ام

آنچنان کز اشتیاق دانه مرغ آید به دام

[...]

من کُلُنِل را کُلُنِل کرده ام

پنجۀ وی رهزنِ دل کرده ام