گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۰

 

ای نُه دِلِهٔ دَه دِلِه هر دَه یِله کن

صراف وجود باش و خود را چِله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در دوست

گر کام تو برنیامد آنگه گله کن

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۱

 

در درگه ما دوستی یک دِله کن

هر چیز که غیر ماست آنرا یله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

گر کار تو برنیامد آنگه گِله کن

ابوسعید ابوالخیر
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵

 

با من صنما دل یک دله کن

گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده‌ام از بهر خدا

زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف در چله شدی

[...]

مولانا
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن

صراف وجود باش و خود را چله کن

یک صبح به اخلاص بیا در برما

گر کام تو بر نیاید آن گه گله کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم

 

با ما جانا تو دوستی یک دله کن

مهر دگران اگر توانی یله کن

یک روز به اخلاص بیا در برما

گر کار تو از ما نگشاید گله کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن

صراف وجود باش و خود را چله کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول

 

ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن

صراف وجود باش و خود را چله کن

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم

 

با ما جانا تو دوستی یک دله کن

مهر دگران اگر توانی یله کن

شیخ بهایی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » توبه مقبول و شرایط آن

 

ای یک دله صد دله دل یک دله کن

مهر دگران را ز دل خود یله کن

یک صبح به اخلاص بیا بر در ما

برناید اگر کام تو از ما گله کن

ملا احمد نراقی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند ششم

 

بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن

به ماتم شه دین پای دل پر آبله کن

به روز حشر که هر کرده را دهند جزا

اگر بهشت ندادندت از حسین گله کن

مگو بهشت کجا ما کجا و شاه کجا

[...]

وفایی شوشتری
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ساقی کناف بوالهوسان از پیاله کن

کار مر ابدان لب میگون حواله کن

مطرب برآر دست و فرو کوب پای رقص

بر روی لاله سنبل مشگین کلاله کن

بر گوشۀ هلال نشان آفتاب جام

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان

 

طفلی و با توکه فرمود بیا هر وله کن

نیست حج واجبت از شیخ برو مسئله کن

یا زما دور شو و طی چنین مرحله کن

از رخی آفت حج رحم برین قافله کن

جیحون یزدی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

گفت کمتر صنما ولوله کن

جان من جوش مزن‌، حوصله کن

ملک‌الشعرا بهار