ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۰
ای نُه دِلِهٔ دَه دِلِه هر دَه یِله کن
صراف وجود باش و خود را چِله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در دوست
گر کام تو برنیامد آنگه گله کن
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۴۱
در درگه ما دوستی یک دِله کن
هر چیز که غیر ماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو برنیامد آنگه گِله کن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵۷ - اندر صفت نقص دنیا
مرد دین باش و مال را یله کن
خیز و دنیا به جملگی خله کن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۱۵ - حکایت
صدق به صدق مخرقه یله کن
ساز کشتی به بحر در خله کن
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۵
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۸ - انتقال از استعاذه به بسمله
مس دیو رجیم را یله کن
به دل و جان مساس بسمله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن
صراف وجود باش و خود را چله کن
یک صبح به اخلاص بیا در برما
گر کام تو بر نیاید آن گه گله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
با ما جانا تو دوستی یک دله کن
مهر دگران اگر توانی یله کن
یک روز به اخلاص بیا در برما
گر کار تو از ما نگشاید گله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن
صراف وجود باش و خود را چله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
ای نه دله ی ده دله هر ده یله کن
صراف وجود باش و خود را چله کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
با ما جانا تو دوستی یک دله کن
مهر دگران اگر توانی یله کن
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » توبه مقبول و شرایط آن
ای یک دله صد دله دل یک دله کن
مهر دگران را ز دل خود یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
برناید اگر کام تو از ما گله کن
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند ششم
بیا به دانه ی اشک این زمان معامله کن
به ماتم شه دین پای دل پر آبله کن
به روز حشر که هر کرده را دهند جزا
اگر بهشت ندادندت از حسین گله کن
مگو بهشت کجا ما کجا و شاه کجا
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
ساقی کناف بوالهوسان از پیاله کن
کار مر ابدان لب میگون حواله کن
مطرب برآر دست و فرو کوب پای رقص
بر روی لاله سنبل مشگین کلاله کن
بر گوشۀ هلال نشان آفتاب جام
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان
طفلی و با توکه فرمود بیا هر وله کن
نیست حج واجبت از شیخ برو مسئله کن
یا زما دور شو و طی چنین مرحله کن
از رخی آفت حج رحم برین قافله کن