چو این دم یافتی کام دل خود

تو خواهی بود این دم واصل خود

ز جان اینجا نظر کن در دل خود

حقیقت عرش بنگر حاصل خود

حقیقت باز جو اندر دلِ خود

بمعنی برگشا این مشکل خود

رخ جانان نظر کن در دل خود

چرا درماندهٔ در مشکل خود

نمود ذات دیدم در دل خود

فروماندم میان مشکل خود

لقای ما نظر کن در دل خود

کنون بگشای مسکین مشکل خود

سخنها گفتی از درد دل خود

نبگشای یقین تو مشکل خود

زمانی باز کن چشم دل خود

که کردستم ترا من واصل خود

که میبینم ترا اندر دل خود

حقیقت کرده‌ام من حاصل خود

در این خلوتسرای جان و دل خود

فنا شو تا بیابی حاصل خود

از او خواه این زمان روح دل خود

چو خود بردار با خود حاصل خود

برون خواهی شدن تا منزل خود

که تا پیدا کنی مر حاصلِ خود

بخواه از مصطفی راز دل خود

کز او یابی حقیقت حاصل خود

از بهر چه حل نمی کنی مشکل خود

وز بند هوس نمی رهانی دل خود

اینجا تو برای حاصلی آمده ای

ای بی حاصل باز طلب حاصل خود

دی بابت هرزه گرد بی حاصل خود

گفتم مهی از فکر کنی با دل خود

این است میان تو و مه فرق که ماه

ماهی دو سه روز هست در منزل خود