فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۶
تهمتن به رخش سراینده گفت
که با کس مکوش و مشو نیز جفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۷
بدان مهربان رخش بیدار گفت
که تاریکی شب بخواهی نهفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۷
بمالید گوش اندر آمد شگفت
بلند اژدها را به دندان گرفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۸
فرود آمد از باره زین برگرفت
به غرم و بنان اندر آمد شگفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
سبک دشتبان گوش را برگرفت
غریوان و مانده ز رستم شگفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
مرا دید برجست و یافه نگفت
دو گوشم بکند و همانجا بخفت»
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
میان دو صد چاهساری شگفت
به پیمایش اندازه نتوان گرفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹
در شهر مازندران است گفت
که از شب دو بهره نیارند خفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
بکند و چو ژوپین به کف برگرفت
بماندند لشکر همه در شگفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۴
بیاورد و بنمود و با شاه گفت
که بر خویشتن درد نتوان نهفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
به دستوری شاه دیوان برفت
به پیش سپهدار کاووس تفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
تهمتن فرو ماند اندر شگفت
سناندار نیزه به گردن گرفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۶
بران گونه آن سنگ را برگرفت
کزو ماند لشکر سراسر شگفت
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱۷
بماندند یکسر همه زین شگفت
که کاووس شاه این بزرگی گرفت
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۲
ازان پس به کاووس گوینده گفت
که او دختری دارد اندر نهفت
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۳
جدایی نخواهم ز کاووس گفت
وگرچه لحد باشد او را نهفت
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۶
فرستاده تازی برافگند و رفت
به بربرستان روی بنهاد و تفت
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۹
ز شرم از در کاخ بیرون نرفت
همی پوست گفتی برو بر به کفت
فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۱
به نیزه همیدون ز زین برگرفت
دو لشکر بمانده بدو در شگفت