عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعه
پیر گفتش ذات کرسی واسعست
آسمان زو خافض و زو رافعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۷ - بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام
گر در آمیزد تو گویی طامعست
ورنی گویی در تکبر مولعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۶ - جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
جان بابا این نشان قاطعست
گر بمیرد نیز حقش رافعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۵ - جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را
جمله قصد و جنبشت زین اصبعست
فرق تو بر چار راه مجمعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۳ - تفسیر این آیت که وَ إِنَّ الدّارَ الآخِرةَ لَهیَ الحَیَوانُ لَوْ کانوا یَعْلَمونَ کی در و دیوار و عرصهٔ آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زندهاند و سخنگوی و سخنشنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدُّنیا جیفةٌ وَ طُلّابُها کلابٌ و اگر آخرت را حیات نبودی آخرت هم جیفه بودی جیفه را برای مردگیش جیفه گویند نه برای بوی زشت و فرخجی
لیک سرخی بر رخی که آن لامعست
بهر آن آمد که جانش قانعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۴ - منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن
نفع و ضر هر یکی از موضعست
علم ازین رو واجبست و نافعست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۱ - رجوع کردن به قصهٔ طلب کردن آن موش آن چغز را لبلب جو و کشیدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او
رفتن جو سوی گندم تابعست
مور را بین که به جنسش راجعست
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹
انسان کاملست که او کون جامعست
تیغ ولایت است که برهان قاطعست
صد جام خورده ایم و طلب می کنیم باز
بیچاره آن کسی که به یک جام قانعست
خورشید اگر چه روز منور کند ولی
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
تا که خورشید جمال از برج رویت طالعست
خانه جان و دلم روشن ز نور لامعست
جمله عالم نقاب شاهد روی تو شد
این سخن پنهان نمی گویم حدیثی شایعست
می شود روشن ز حسنت هرنفس کون و مکان
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۹ - وصف الحال آنچه در روش اهل طریقت بر این فقیر روی نموده جه تنبیه طالبان و عاشقان ذکر کرده میشود.
توبه داد از هر چه در ره مانعست
وز حریم قرب جان را دافعست
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۴ - حکایت ابراهیم ادهم
سالکان را هر چه از حق مانعست
در حقیقت دان که کفر شایعست