فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود
ز گیتی پرستندهٔ فر و نصر
زیَد شاد در سایهٔ شاه عصر
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
ازو کهتر همایون خواجه بونصر
جمال روزگار و زینت عصر
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان
اندر عجم نبود به مردی کسی چون نصر
بگذشتش از سهیل سر برج و کاخ و قصر
فرمانبرش بدند همه سیدان عصر
افزون بدی جلالت و قدرش ز حد و حصر
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۷
خاقانی را ذم کنی ای دمنهٔ عصر
کو شتربه است و شیر نر احمد نصر
نور از سر قصر آوری در بن چاه
سایه ز بن چاه بری سر قصر
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۷ - ترتیب کردن کوشک برای شیرین
چو از شب گشت مشگین روی آن عصر
ز مشگو رفت شیرین سوی آن قصر
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
با سپاهی بیعدد در پیش قصر
روی بنمودم که بودم شاه عصر
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۲ - وحی کردن حق به موسی علیهالسلام کی ای موسی من کی خالقم تعالی ترا دوست میدارم
هست ایاک نستعین هم بهر حصر
حصر کرده استعانت را و قصر
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۴ - منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن
در بصرها میطلب هم آن بصر
که نتابد شرح آن این مختصر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۷ - گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهٔ مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
به فرخ روزی اندر خلوت قصر
خضر خان را بخواند اسکندر عصر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۸ - مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حملهای زیر و زبر کردن چنان لشکر
ملک غازی ستاریه حیدر عصر
که بودش هم عنان هم فتح و هم نصر
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵۳ - در صفت بهشت شداد گوید
چهل قصر دیگر ابر گرد قصر
ز یاقوت آراست استاد عصر
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید
به یار من تو میمانی درین عصر
از آن رو ماندهای تنها درین قصر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
از قضا روزی آن یگانه عصر
سر فرو کرد از کرانه قصر
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴ - پایه دعاگویی جناب خداوندگاری چنان بلند است که مادام که قلم بلند بالا پای بر قبه قصر قصه قیصر و کنگر ایوان داستان نوشیروان ننهاد سر او به آن نرسید لاجرم سر کرده و سر بر آن درآورده همواره این رقم می زند که سایه دولتش پاینده باد و آفتاب معدلتش تابنده
مدت صنع تو چو لمح بصر
بل کزان نیز اقرب و اقصر
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۲۷ - حکایت تیز بصری حسن بصری رضی الله عنه که نکته حکمت حجاج را در ظلمات ظلم او مشاهده نموده
از حسن آن بصری نافذ بصر
نکته ای آرند عجب مختصر
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۳ - سر راه گرفتن رقیب درویش را
چند روزی که شاهزادهٔ عصر
آمد و جا گرفت بر لب قصر
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در طلب کلیات جامی علیه الرحمه
بآن دستور عهد و آصف عصر
که ای برتر ز قصر قیصرت قصر