سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۴ - پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان،دین یزدان را از گفته فرامرز پور رستم
چنان دان که ما جمله گم گشته ایم
گرفته هوا و خرد هشته ایم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
همین دم میزنم تا کشته آیم
میان خاک و خون آغشته آیم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
چه غزا ما بیغزا خود کشتهایم
ما به تیغ فقر بی سر گشتهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
ما چه خود را در سخن آغشتهایم
کز حکایت ما حکایت گشتهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
ما بلغو و لهو فربه گشتهایم
در نصیحت خویش را نسرشتهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۹ - نوشتن آن غلام قصهٔ شکایت نقصان اجری سوی پادشاه
جمله بر فهرست قانع گشتهایم
زانک در حرص و هوا آغشتهایم
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹
چون ساعدت مساعد آنست رشتهایم
در خون خود، که عاشق آن دست گشتهایم
در خاک کوی خود دل ما را بجوی نیک
کو را به آب دیدهٔ خونین سرشتهایم
گرمان بخوان وصل نخوانی شبی، بخوان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵
ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
خواندیم این کتاب و دگر هم نوشته ایم
با ما مگو سخن ز وجود و عدم که ما
عمریست کز وجود و عدم درگذشته ایم
ما رهروان کوی خرابات وحدتیم
[...]
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۴ - در مناجات گوید
ما همه بیچاره و سرگشته ایم
دانه جرم از همه سرکشته ایم
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۴ - در مناجات گوید
ما همه بیچاره و سرگشته ایم
دانه جرم از همه سرکشته ایم
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۴ - حکایت
زانکه ما حیران حالت گشته ایم
خود از این معنی به خون آغشته ایم
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸
ما رام خویش بهر تو دلدار گشتهایم
خود را به خاطر تو خریدار گشتهایم
یک کس خبر ز ذوق تماشای او نیافت
جز ما که محو لذّت دیدار گشتهایم
پر کردهایم دفتر و معنی همان یکی است
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۵
با خون دل غبار خطش را سرشته ایم
مکتوب تازه ای به محبت نوشته ایم
طوفان ز ابر گریه ما جوش می زند
تخم چه آرزوست که در سینه کشته ایم
در جبهه سجده بت و در دل خیال دوست
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۹
دردیم و از دیار هوس کم گذشته ایم
برقیم و از قلمرو خس کم گذشته ایم
ما خامشیم و زمزمه دل نوای ماست
در کوچه فغان جرس کم گذاشته ایم
چون راز خویش آفت اقلیم شکوه ایم
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره بقره » ۴۲- آیه ۹۱
ور شما گویید کی ما کُشته ایم
کُشته اند اسلاف و ما زآن رشته ایم