گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۰ - سخن دقیقی

 

همی خواند او زند زردشت را

به یزدان نهاده کیی پشت را

فردوسی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵

 

از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را

آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را

بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند

دربسته گر دهند به عاشق بهشت را

ممنون نوبهار نگردند اهل درد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶

 

فصل بهار کرد مصور بهشت را

پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را

هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است

از کف درین دو هفته مده طرف کشت را

هر شاخ خشک می‌دهد از جوی شیر یاد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را

صیقل گری نمیکند آیینه خشت را

مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر

بشناس قدر مفلسی چون بهشت را

باشد به تیره روزی خویشم امیدها

[...]

واعظ قزوینی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹

 

دادی به باد، طره عنبر سرشت را

کردی کساد، نکهت باغ بهشت را

سر، شمع سان ز داغ به آتش که می دهد؟

آیا کسی چه چاره کند، سرنوشت را؟

حزین لاهیجی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

خرداد ماه داد ببستان بهشت را

هشت افسر هما شکم خاک زشت را

موری صفای ساغر جم داد خشت را

دانا بتخت کی ندهد طرف کشت را

صفای اصفهانی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - دریای نور

 

بریدم، ولی تیره و زشت را

شکستم، ولی سنگ و انکشت را

پروین اعتصامی