فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۰ - سخن دقیقی
همی خواند او زند زردشت را
به یزدان نهاده کیی پشت را
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲۷ - گفتگو کردن پهلوانان با یکدیگر از برای بانو گشسب
نهادند بر فرق هم مشت را
شکستند در مشت انگشت را
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان
چو بشکست بر هیربد پشت را
برانداخت آیین زردشت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵
از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
آیینه است سنگ محک، خوب و زشت را
بی چهره گشاده به دوزخ بدل کند
دربسته گر دهند به عاشق بهشت را
ممنون نوبهار نگردند اهل درد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶
فصل بهار کرد مصور بهشت را
پر حور ساخت عالم خاکی سرشت را
هر موج سبزه صیقل زنگ کدورت است
از کف درین دو هفته مده طرف کشت را
هر شاخ خشک میدهد از جوی شیر یاد
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را
صیقل گری نمیکند آیینه خشت را
مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر
بشناس قدر مفلسی چون بهشت را
باشد به تیره روزی خویشم امیدها
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹
دادی به باد، طره عنبر سرشت را
کردی کساد، نکهت باغ بهشت را
سر، شمع سان ز داغ به آتش که می دهد؟
آیا کسی چه چاره کند، سرنوشت را؟
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه
خرداد ماه داد ببستان بهشت را
هشت افسر هما شکم خاک زشت را
موری صفای ساغر جم داد خشت را
دانا بتخت کی ندهد طرف کشت را
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » شورشنامه » بخش ۲۱ - درآمدن سپاه نصرت پناه و ورود آنها بجانب خانقاه
دو هم پشت داده بهم پشت را
دو ساعد مساعد ده انگشت را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - دریای نور
بریدم، ولی تیره و زشت را
شکستم، ولی سنگ و انکشت را