عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام
که خواهد یافت فرزندی چو یوسف
بسی یعقوب خورد از وی تأسف
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
بسی بگریست از اندوه یوسف
بسی خورد از فراق او تأسّف
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
نهان میکرد آن اشک از تأسف
که آمد پیگ حضرت پیش یوسف
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۱ - در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید
در این چاه بلا ماندی چو یوسف
نکردی یک دمی اینجا تأسّف
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۳ - در ثنا گفتن پیر حضرت یوسف را علیه السلام و جان در باختن او در نظر یوسف فرماید
کنون خواهم شدن تا نزد یوسف
ز حالش مانده یوسف در تاسّف
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
درون چاه ماندستی چو یوسف
درون حیرتی و صد تأسّف
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
حجاب این برقعست و بی تأسف
عیان بردار هان از روی یوسف
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
ز احمد گر شوی واصل چو یوسف
جمال یار یابی بی تأسّف
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
در آن جوهر یقین یعقوب و یوسف
عیان میدید بی عین تاسّف
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
دل آگاه میباید چو یوسف
که شاهی یابد اینجا بی تأسّف
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۹ - در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست
چون زمین دانیش دانا وقت خسف
در حق قارون که قهرش کرد و نسف
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۶ - گرفتن زلیخا سر راه یوسف را و التفات نایافتن و بعد از آن به خانه رفتن و بت را شکستن و ایمان به خدای تعالی آوردن و پس بر سر راه وی آمدن و التفات یافتن
بود دل فارغ از داغ تأسف
بچینم لاله ای از باغ یوسف
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴ - گفتار در نعت سید المرسلین صلی الله علیه و سلم
به معنی روح ازو بودش تاسف
خجل کردی به صورت حسن یوسف
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۴۷ - حکایت زلیخا که تا از بت پرستی روی برنتافت شرف محبت یوسف در نیافت
زلیخا مدتی در عهد یوسف
ندیدی غیر اندوه و تأسف
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن آن شهسوار شهب تازیانه و شاهباز فلک آشیانه به جست و جوی آن آهوی سر در بیابان محنت نهاده و آن طایر دور از مقام عزت فتاده
مرا در دور چون نبود تأسف
که این خیل بتر ز اخوان یوسف
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱
بس که دارم از تغابن در دل محزون تأسف
می دود بی اختیارم بر لب پر خون تأسف
در کنار خوان قسمت، نیستم بی رزق و روزی
خورده ام زین پیش حسرت، می خورم اکنون تاسف