گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۴

 

از اندیشگان زال شد خسته دل

بر آن کار بنهاد پیوسته دل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

گسی کرد سودابه را خسته دل

بران کار بنهاد پیوسته دل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۶

 

شد از کار آن کشتگان خسته‌دل

بدان درد بنهاد پیوسته دل

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۸

 

که چندان دلیران همه خسته‌دل

ز تیمار و اندوه پیوسته دل

فردوسی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶

 

ز درد فراقت من خسته دل

همیشه به روی توأم بسته دل

دو دیده نگارا ز جان بسته ام

به طاق دو ابروت پیوسته دل

دهان تو چون پسته و لب چو قند

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۷

 

ای دیدهٔ جان جهان در شست زلفت بسته دل

محراب ابروی تو را از جان شده پیوسته دل

از دست جوری کز غمت بر خاطر محزون رسید

گفتم مگر در عشق تو یک دم شود آهسته دل

لیکن غلط کردم دوای درد عشقت چون کنم

[...]

جهان ملک خاتون