بخش ۱۴۹ - خواب دیدن سام، پریدخت را و چگونگی آن
سپهبد چو شد سیر از جام می
ز مستی برافکند بر چهره خوی
ز جا جست مستانه آن کامیاب
سیه نرگسانش شده مست خواب
یکی خلوت آراست تسلیم شاه
دلاور بیامد به آرامگاه
دگر مستی خواب در سر گرفت
خیال پریدخت در بر گرفت
چو دریا و آن مه درآمد به خواب
رخش دید ماننده آفتاب
ولیکن دژم نرگسانش ز غم
شده هاله پژمان و نرگس دژم
قد چو الف گشته از هجر دال
نهال بلا را شده همچو تال
شده شهد او تلخ از هجر دوست
همه استخوانش نمایان ز پوست
هلالی شده مهر تابان ز هجر
ز انده نمانده ورا جان ز هجر
شب و روز چشمش به راه خیال
خیالی ز غم مانده آن هم خیال
چو موی خودش زار از غم نزار
چو موی پر از چشم بالای تار
چو چشم سیاهش خودش خسته دل
بر آن هجر بر وصل پیوسته دل
چو گل پیرهن بر تن خویش چاک
چو خورشید رخشان فتاده به خاک
ز نرگس همه ژاله بر گل روان
به دل کرده با ارغوان زعفران
شده ناف آهوی چین پر ز خون
به خون آب داده رخ لالهگون
تراشیده رخسار مه را شمال
که میجست با مهر تابان وصال
شب و روز یکسان گذشته به ماه
همه تخم گلنار را کشته ماه
نهاده به رخسار خود ناودان
از آن ناودان ریخته ناروان
دل آتشکده گشته از تاب غم
نهال قدش رسته از آب غم
درون پر ز آتش برون پر ز آب
چو گل رفته در کوه ابر راه آب
چو سامش چنان دید بر زد خروش
در آن عالم خواب ازو رفته هوش
به بیهوش آمد به پایش فتاد
سر راز هجران برو برگشاد
که ای ماه پر مهر آرام دل
مه گلرخان و گلندام دل
بت مه لقایان ماچین و چین
گرفتار در چین زلفت چنین
به بازار حسنت پری بیبها
اسیر کمندت نیابد رها
فزون رخت شمع ایوان جان
دلم را ز پروانه وش جانفشان
منم عاشقی در ره وصل یار
تو معشوق با درد هجرت چه کار
منه درد بر جان که دردت مباد
پریشانی از سرو سردت مباد
فدای تو بادا همه جان من
هم آشکار تو پنهان من
کجا بیغمت در کجائی بگو
بدینسان پریشانی چرائی بگو
که باشد به گیتی تو را همنفس
که از درد تو بشکنم من قفس
کدام است راه وصالت کجاست
که جانم ازین درد دوری بکاست
شکر لب لب درفشان کرد باز
شکر ریخت از لعل نوشین به راز
نخستین شد از دیده گوهرفشان
چنین گفت کای شاه گردنکشان
ترا اسب تازنده در زیر زین
چه دانی ز پویندگان غمین
تو را ساغر عیش کرده خراب
چه دانی که را برده سیلاب آب
تو را جام می چهره چون دل فروخت
چه دانی که در آتش افتاده سوخت
تو را گوش بر ناله زیر و بم
چه دانی که باشد گرفتار غم
تو را خوش بود کام در روزگار
مرا هم به ناگه یکی گوش دار
تو را با پریزادگان عیش و جام
چه دانی که در بند دیوم مدام
که از چین فتاده به کوه فنا
ز بند بلا بندی ابرها
اگر آمدی یافتی زندهام
وگرنه به چنگ اجل بندهام
خوشا خسته هجر را در خیال
ز ناگه به جان یافتند اتصال
خوشا با خیال بت سیمبر
نهادند لب بر لب یکدگر
کسی کو نه عشقش ورا جان بود
مخوانش تو آدم که حیوان بود
ز ناگه ز شادی ز جا جست سام
به بر در نبودش بت خوش خرام
شدش سینه از درد او پارهتر
ز بیچارگی ماند بیچارهتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهٔ سپهبدی است که پس از نوشیدن شراب، به حالت مستی درمیآید و به خلوتی میرود. در این حال، به یاد معشوقش دختری پریبهت میافتد و عواطفی شدید از غم هجر و عشق را تجربه میکند. او به توصیف زیباییها و دردهای جدایی میپردازد و از احوال خود بر اثر این جدایی مینالد.
عشق و هجران در این شعر به گونهای تجلی مییابد که دل و جان را میسوزاند. شاعر به تصویر کشیدن احساساتی چون تلخی جدایی، اشتیاق به وصال و اندوه ناشی از دوری میپردازد. در نهایت، از زبان معشوق و سپهبد، ارتباط عشق و درد بیان میشود و به حسرت و آرزوی وصل اشاره میشود.
شعر در قالبی عاشقانه و پر از شوق و اندوه، روابط عاطفی عمیق و دردهای ناشی از عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: سپهبد وقتی از شراب می نوشید و حال مستی پیدا کرد، بیاختیار شرم و حیا را کنار گذاشت و احساسات درونیاش بر چهرهاش نمایان شد.
هوش مصنوعی: مستمندان به طور شاد و سرخوش از جا برخاستند و آن کسی که با چشمان سیاه و جذابش خوشبخت است، به خواب فرو رفته است.
هوش مصنوعی: یک نفر مکانی آرام و زیبا را آماده کرده و با کمال احترام و تسلیم، به آرامگاه شاه دلاور نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: احساس سرمستی و خواب بر من چیره شده و در خیال خود دختری پریمانند را در آغوش دارم.
هوش مصنوعی: زمانی که دریا و آن ماه در خواب فرو رفتند، او زیبایی رخش را دید که مانند آفتاب درخشان است.
هوش مصنوعی: اما غمگینی چشمهای نرگس باعث شده که هالهای از اندوه در چهرهاش نمایان شود.
هوش مصنوعی: قد شخص به خاطر هجران و دوری دچار تغییر و پریشانی شده و غربت و سختیهای زندگی او را به حالتی مانند تالاب انداخته است.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی از دوست، زندگیاش به شدت تلخ و ناراحتکننده شده و حالتی بیمارگونه به خود گرفته است، به طوری که تمام استخوانهایش از زیر پوستش پیدا است.
هوش مصنوعی: ماه تابان به خاطر دوری و جدایی به حالتی غمگین و نحیف درآمده است، و جانم از این جدایی به شدت رنجور شده است.
هوش مصنوعی: او روزها و شبها منتظر است و چشم به راه خیالی است که از اندوه درونش نشأت میگیرد، اما آن خیال نیز خود از درد و غم ناشی شده است.
هوش مصنوعی: موهای او به خاطر غمش بیحال و نزار شده است، مانند مویی که از اشک پر شده و بر تاریکی بالای سرش آویزان است.
هوش مصنوعی: چشم سیاه او، به خاطر دوریاش، دلش خسته و غمگین است اما همواره به وصل و نزدیکی امیدوار است.
هوش مصنوعی: مانند گلی که لباسش را در تن چاک کرده است، مانند خورشید درخشان که بر روی زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: ز نرگس، قطرات شبنم بر روی گل جاری شده و با رنگ ارغوانی، زعفران را زیبا کرده است.
هوش مصنوعی: آهوهای چین در میان خون غوطهور شدهاند و صورتهایشان مانند گل لاله به رنگ خون درآمده است.
هوش مصنوعی: صورت ماه به گونهای زیبا و هرس شده است که در جستجوی عشق تابان، مانند نور خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: در شب و روز، زمان به یک شکل سپری شده و به ماه، همه گلهای نازک و زیبا را نابود کردهاند.
هوش مصنوعی: او بر روی چهرهاش نگاهی انداخته که به مانند ناودانی است که از آن آتش یا اشک سرازیر شده است.
هوش مصنوعی: دل مانند آتشکدهای شده که از شدت غم میسوزد و قدش مانند درختی است که به خاطر غم، از آب نازک و دلتنگی رشد کرده است.
هوش مصنوعی: در درون قلبش آتش شعلهور است و در سطح ظاهریاش آرامش و صفایی مانند آب دارد. مانند گلهایی که در دل کوهها زیر ابرها به دنبال آب میگردند.
هوش مصنوعی: زمانی که سام این وضعیت را مشاهده کرد، به صدا درآمد و در دنیای خواب، عقل و هوش از او دور شد.
هوش مصنوعی: او به حالت بیهوشی درآمد و در پای او افتاد؛ راز جدایی و دوری خود را برای او فاش کرد.
هوش مصنوعی: ای ماه با محبت که دلها را آرام میکنی، تویی زیبای گلچهره و خوشاندام.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا و دلربای ما را ببوس و با زلفهای پرپیچ و خم خود، ما را در جادوی خود گرفتار کن.
هوش مصنوعی: در بازار زیبایی تو، پری که هیچ قیمتی ندارد، هرگز نمیتواند از دام تو آزاد شود.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند شمعی در ایوان، جان من را مانند پروانهای به خود جذب میکند و برایم جانفزا است.
هوش مصنوعی: من عاشق در مسیر رسیدن به تو هستم، اما تو که معشوق منی، چه نیاز به رنج هجرت داری؟
هوش مصنوعی: درد و رنجی را بر جان خود نگذار و به خودت زحمت نده، امیدوارم هرگز دچار بینظمی و نابسامانی نشوی.
هوش مصنوعی: با کمال میل جانم فدای توست، در حالی که من خودم را به بهترین شکل نمایان میکنم، تو همچنان در خفا و پنهان باقی میمانی.
هوش مصنوعی: بگو کجا هستی و به چه حالتی گرفتار شدهای که اینقدر در عذاب و سردرگمی به سر میبری؟
هوش مصنوعی: کیست در این دنیا که بتواند همدل تو باشد و من برای رهایی تو از درد، زندانت را بشکنم؟
هوش مصنوعی: کدام مسیر به عشق و وصل تو میرسد؟ کجا باید بروم تا از این درد جدایی رهایی یابم؟
هوش مصنوعی: لبان دختران مانند گلهای شاداب میدرخشند و نوشین، که به شکل لعل است، دوباره طعم شیرینی را به زندگی میآورد.
هوش مصنوعی: ابتدا از میان دیدهها، درخشش گوهر نمایان شد و چنین گفت: ای پادشاه زورمدار!
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی از حال و روز افرادی که در حال دویدن و تلاش هستند، باخبر باشی وقتی که تو سوار بر اسب تندرویی هستی؟
هوش مصنوعی: تو که در حال لذت و شادمانی هستی، نمیدانی که سیلاب آب چه کسی را با خود برده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو با چهرهات به کسی دل میفروشی و او را به شگفتی میاندازی، خبر نداری که در درونش چه آتشی زبانه میکشد و او چگونه میسوزد.
هوش مصنوعی: تو که به صدای نالههای دیگران توجه میکنی، چه میدانی که خود آنها در چه درد و المی گرفتار هستند؟
هوش مصنوعی: تو از خوشیهای زندگی لذت میبری، اما برای من ناگهان یک گوشه از غم و اندوه باقی مانده است.
هوش مصنوعی: تو که در لذت و خوشی با جادوگرانی میگذرانید، چه میدانی از درد و رنجی که من همیشه در آن گرفتارم؟
هوش مصنوعی: فردی که از سرزمین چین به کوه فنا افتاده، از زنجیر بلا آزاد شده و مانند ابرها رها شده است.
هوش مصنوعی: اگر به دیدار من بیایی، متوجه خواهی شد که هنوز زندهام، اما اگر نیایی، به دام مرگ گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کس که در خیال و یاد معشوق، خستگی جدایی را احساس کرده و ناگهان پیوندی عمیق با او پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که در خیال معشوق زیبایی مشغولند و لبهایشان را بر لبهای هم قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: کسی که عشقش برای او بسیار ارزشمند نیست، او را انسان نخوان، چون او همچون حیوانی است.
هوش مصنوعی: سام به طور ناگهانی از شادی جست و خیز کرد، در حالی که معشوق خوشحالت او در کنارش نبود.
هوش مصنوعی: سینهام از درد او به شدت پاره شده و به خاطر بیچارگیام، خودم هم بیچارهتر شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.