فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۴ - سخن دقیقی
ولیکن من او را به چوبی زنم
که گیرند عبرت همه برزنم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - صفت علی نایی
چه زند آخر او را که من نزنم
اگر او هست مرد من نه زنم
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۰ - حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزادمردی
که من گر گلی بر وجودت زنم
به نزدیک مردان نه مردم، زنم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵۵ - کشته شدن زرینه بال به دست سام و چگونگی آن
همه مرز شداد بر هم زنم
همه دست و پایش به هم برزنم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۹ - باز آمدن سام به نزد شدید و جنگ کردن
همه بارگاهش به هم برزنم
گرش زنده مانم نه مردم زنم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۸۱ - کشته شدن خاتوره به دست سام
جهان را به یک دم به هم برزنم
منم سرو میدان اگرچه زنم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۱ - مهمانی کردن حوران شاه، سام را
نه مردی بود من دم خوش زنم
اگر دم برآرم نه مردم، زنم
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۲۹ - گفتار در رزم برزو و دستان و رسیدن افراسیاب با لشکر در آن رزمگاه قسمت دوم
که تا من زمانی همی دم زنم
ز مستی دو دیده به هم بر زنم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱۹
چون نیست پای آن که ز عالم بدر زنم
دستی به دل گذارم و دستی به سر زنم
گر می زنم به هم کف افسوس دور نیست
بال و پرس نمانده که بر یکدگر زنم
اکنون که تیغ من سپر و تیر شد کمان
[...]
سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
آمد خیالی در دلم، این خرقه را بر هم زنم
تسبیح را ویران کنم، سجاده را بر هم زنم
چوب عصا بر هم زنم، دلق صفا پاره کنم
فارغ ز خودبینی شوم این خانه را بر هم زنم
من خویش را صحرا برم، خود را ز خود فارغ کنم
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۶ - در رسیدن جذبه عشق و اجتذاب روح سالک عارف از مقام سلوک به عالم جذب فرماید
طبل وحدت را کنون افشاء زنم
لا گذارم نوبت الاّ زنم