آمد خیالی در دلم، این خرقه را بر هم زنم
تسبیح را ویران کنم، سجاده را بر هم زنم
چوب عصا بر هم زنم، دلق صفا پاره کنم
فارغ ز خودبینی شوم این خانه را بر هم زنم
من خویش را صحرا برم، خود را ز خود فارغ کنم
از بهر این خون را خورم، کین نفس را گردن زنم
جامی ز خمخانه برم، آن را یقین من میخورم
فارغ ز دنیا دین شوم، آتش به این عالم زنم
با دوست خود مفتون شوم، امروز چون مجنون شوم
تنها به هامون میروم، با بیخودی دم هم زنم
چون خودنمایی در منم، طاقت نیارد این دلم
بیمار جان با تن شدم، با کوس رحلت هم زنم
با یار با یاری شدم، پی دوست دلداری روم
زین جا ز تن تنها روم، ها هوی غوغا هم زنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.