عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
هستم از جان بندهٔ این در هنوز
گر شدم عاشق، نیم کافر هنوز
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۶
آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز
خندید باغ و چشم من از گریه تر هنوز
شاخ شکوفه از خطر دی برست لیک
باشد ز آه سرد منش صد خطر هنوز
آمد درخت گل به بر اما چه فایده
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴
دل در بدن کباب و مرا دیده تر هنوز
تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز
بسمل شدم به تیغ تو چون مرغ دم به دم
گرد سر تو از سر خد بیخبر هنوز
بنیاد عمر شد متلاشی و از وفا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱۴
از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز
نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز
باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام
صندل نمی برد ز سرم درد سر هنوز
روزی که آه من به هواداری توخاست
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز
نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز
با آن که خاک شد به سر راه انتظار
پر می زند نفس به هوای اثر هنوز
تا خود پس از رسیدن قاصد چه رو دهد؟
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۷۵
ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر
اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز
الا بر آستان جلال تو آسمان
پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز
در مدح اهل فارس سرودم قصیدهای
[...]
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس
غرق اندر رزم خیر و شر هنوز
صد پیمبر دیده و کافر هنوز