گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱۴

 

هر آنکس که از باره سر بر زدی

زمانه سرش را بهم در زدی

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

 

به هر گوشه کز غار سر بر زدی

یکی گرزش او زود بر سر زدی

اسدی توسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۳۷ - آگاه شدن کوش از آمدن قارن

 

تو او را چنان گرز بر سرزدی

همه لشکرش را بهم بر زدی

ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۴ - بازگردانیدن سلم، ایرانیان و سپاه برادرش، تور را

 

یکی گوشه ای لشکری برزدی

گهی تیغ و گه آتش اندر زدی

ایرانشان
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - جواب پسر

 

جز تو کسی گر دم این در زدی ،

سرزنش تیغ منش سر زدی

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۲

 

گر درد من سر از دل فرهاد بر زدی

بر سنگ تیشه کی زدی از غم بسر زدی

مجنون چو من اگر جگرش سوختی ز عشق

آتش ز برق آه به آفاق در زدی

آنشمع اگر ز چهره بر انداختی نقاب

[...]

اهلی شیرازی
 

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

چون به سر خویش قدم در زدی

دامن همت به کمر [بر] زدی

سعیدا
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۵ - در خطاب بحلقه زن باب ماتم هلال محرم

 

باز ای مه محرم پر شور سرزدی

و اندر دلم شراره زعاشور برزدی

سختا که روی تو مگر ازسنگ کرده اند

کاینک دوباره حلقه ماتم بدرزدی

بازآمدی و بردل مجروح من چو پار

[...]

جیحون یزدی