گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۲

 

سمنبری‌ که فسونگر شدست عبهر او

همی خلد دل من عبهر فسونگر او

اگر خلیدن و افسون نباشد از عَبهر

چرا خلنده و افسونگر است عبهر او

زعطر خویش همی بند و جادویی سازد

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او

اقبال رسانید به گردون سر او

ماییم به مهر و دوستی در خور او

فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او

امیر معزی
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

خصمی‌که بر او فسوس کرد اختر او

او را عملی داد نه اندر خور او

گر عهد تو بشکست دل اندر بر او

سرّ دل او گشت قضای سر او

امیر معزی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۷ - و ان علیک لعنتی الی یوم الدین‌

 

هرکه خود را فکند بر در او

در دو عالم عزیز شد بر او

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۹