بیا بنشین ز اول بازگو تا

چرا ایزد ندارد مثل و همتا

همنشین اهل معنی باش تا

هم عطا یابی و هم باشی فتی

جمله عالم خود عرض بودند تا

اندرین معنی بیامد هل اتی

زانک لقمان را مراد این بود تا

کس نداند سر آن شیر و فتی

مؤمن کیس ممیز کو که تا

باز داند حیزکان را از فتی

چند صنعت رفت ای انکار تا

آب و گل انکار زاد از هل اتی

کشتی نوحیم در دریا که تا

رو نگردانی ز کشتی ای فتی

یک زمان درچشم ما آیید تا

خنده‌ها بینید اندر هل اتی

او چراغ خویش برباید که تا

تو بدانی مستعیری نی‌فتا

خداوندی‌ست تدبیرِ جهان را

بَری از شِبه و مثل و جنس و هم‌تا

اگر روزی، مُرادَت بَر نیارَد

جَزَع، سودی ندارد؛ صبر کن، تا

عمرِ گرانمایه در این صرف شد

تا چه خورم صَیْف و چه پوشم شِتا

ای شکم خیره به نانی بساز

تا نکنی پشت به خدمت دو تا