گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

چنان زیبایی و خوبی چه باید

که مهرش بر کسی ماهی نپاید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید

چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید

هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم

کز دست یارب من یارب به یارب آید

تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او

[...]

خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

بره در شیرمستی خورد باید

که چون پخته شود گرگش رباید

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه

 

کشش‌هایی بدان رغبت که باید

چو مغناطیس که‌آهن را رباید

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۷) حکایت آن درویش که آرزوی طوفان کرد

 

چنین گفت او که طوفانیم باید

که خلق این جهان را در رباید

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

همه روزم بغم در تا شب آید

چو شمعم خود بشب جان بر لب آید

عطار
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۴۷ - حکایت

 

چو زین سر هست، زان سر نیز باید

که مهر از یکطرف دیری نپاید

اوحدی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۰

 

سختی به ضعیفان جهان بی سبب آید

من بد کنم و زخم ندامت به لب آید

زاهد دمش افسرده چو صبح است، مبادا

خورشید تو را از نفس سرد تب آید

حزین لاهیجی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت

 

خوش آن ساعت که روزم را شب آید

شبم را وقت یارب یارب آید

وفایی شوشتری