گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید

 

در این بیخویشی و تنهائی من

ذلیلی و غم و رسوائی من

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۷

 

ای وصف تو سرمایۀ گویایی من

مشغولی تو لگام خود رایی من

تا خاک سر کوی تو شد قبلۀ دل

یک خانه شد اندیشۀ هر جایی من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۸

 

ای یاد غمت مونس تنهایی من

وی خاک درت سرمۀ بینائی من

مگذار که فاش گردد اندر عالم

چون حسن تو حال دل سودایی من

کمال‌الدین اسماعیل
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

مردمان گوش کنید انده تنهائی من

رحمت آرید دمی بر دل شیدائی من

پیش ازین داشتم آسوده دلی گوشه نشین

که شب و روز بدی مونس تنهائی من

چه دلی خرم و آراسته کاندر همه عمر

[...]

مجد همگر
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۳ - آغاز کتاب

 

مونس ایام تنهایی من

راست گویم کُحل بینایی من

حکیم نزاری
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

شد شهره شهر باده‌پیمایی من

مستم من و عالمی تماشایی من

با هم ز ملامتم نمی‌پردازند

شد پرده عیب خلق، رسوایی من

قدسی مشهدی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

آن راحت جان و دل شیدایی من

گویا ز خدا خواست جگر خایی من

شب های غمت نگفت چون می گذرد

یک روز نکرد یاد تنهایی من

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

یاران عزیز و نور بینایی من

رفتند چو هوش از سر سودایی من

رفتند و گذاشتند با بی کسیم

اندیشه نکردند ز تنهایی من

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۱۲ - به یکی از یاران دیرین نگاشته

 

باقرای خاک درت سرمه بینائی من

کوته از پایه تو دست شناسائی من

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

رحمی ای عشق بیا بر سر سودائی من

که هوسناک شده این دل شیدائی من

من همه عمر بسودای تو سر دادم و جان

تو نپرسی که چه شد عاشق سودائی من

مردم از مردمک و من زتو بینا و بصیر

[...]

آشفتهٔ شیرازی