در کوی تو سرگشته شوم باکی نیست

کو دامن عشقی که برو چاکی نیست؟

یک عاشق آزاده نه بینی بجهان

کز باد بلا بر سر او خاکی نیست

در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست

کودا من عشقی که بر او چاکی نیست

کمتر ز من ای جان به جهان خاکی نیست

بهتر ز تو مهتری و چالاکی نیست

تو بی‌منی از منت همی آید باک

من با توام ار تو بی‌منی باکی نیست

در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست

کو دامن عشقی که برو چاکی نیست؟

یک عاشق آزاده نه بینی بجهان

کز باد بلا بر سر او خاکی نیست

در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست

کو دامن عشقی که برو چاکی نیست‌

در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست

کو دامن عشقی که برو چاکی نیست؟

گر بر دل تو زعشق او خاکی نیست

خاکی و کم از تو در جهان ناکی نیست

دلمرده مشو که تا ابد زنده شوی

گر زنده شوی ز مردنت باکی نیست

در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست

کم دامن عشق است بر او چاکی نیست

خلقی زپی تو دوست دشمن گشتند

با این همه چون تو دوستی باکی نیست

ای آنکه درینجهان چو تو پاکی نیست

زیبا و لطیف و چست و چالاکی نیست

زین طعنه در اینراه بسی خواهد بود

با ما تو چگونه‌ای دگر باکی نیست

گر تو بر کشتن من حکم کنی باکی نیست

هیچ دلبستگی از بهر چو من خاکی نیست

ور به زهرم بکشی باز لبم بر لب نه

بهتر از چشمه ی نوشین تو تریاکی نیست

هر کجا سروقدی بود به عمدا دیدم

[...]

گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست

نیست یک دل که ز عشق تو در او چاکی نیست

مگسل از من که درین باغ گلی نشکفته ست

که به دامان وی آویخته خاشاکی نیست

شوق فتراک توام کشت ولی رخش تو را

[...]

خانه گر غیر آب و خاکی نیست

چون ستون قایم است باکی نیست