فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۰
که او شاد خفتست و روشنروان
چو سیر آمد از مرز و از مرزبان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۱
ز برگستوان و ز تیر و کمان
ز گوپال و ز خنجر هندوان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴
که آمد که بر تو سرآید زمان
شوی کشته در دام آهرمنان
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۵
کجات آن دل و رای و روشنروان
کجات آن بر و برز و یال گران
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۵
همانکس که با او بدین کین میان
ببستند و آمد به ما بر زبان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۳
چه آمد بدین نامور دودمان
که آید ز هر سو بمابر زیان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱
به جامه بپوشید و آمد دمان
پرامید و شادان و روشنروان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۲
بدو گفت گازر که این را به جان
خریدار باشیم تا جاودان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱
درم داد و دینار و برگستوان
همان جوشن و تیغ و گرز گران
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۷
هیونی ز کرمان بیامد دوان
به نزدیک اسکندر بدگمان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۵
جهان مرد و آب از پس او دوان
چه گوید بدین خواب نیکی گمان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۶
توانگر ببخشد همی این بران
یکی با دگر چرب و شیرینزبان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۳
بدو گفت کز خفت و خیز زنان
جوان پیر گردد به تن بیگمان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹
به تن کودکان را نماندش روان
نماندند زان تخمه کس در جهان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۰
به رای و به گفتار نیکی گمان
نبینی به مانند او در جهان
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۲
چگونه مر او را ندارم چو جان
کزو یافتم جفت و شیرینروان