امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۷۴
با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست
وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش
نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست
در وفاداری به جان من بسی سوگند خورد
[...]
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۴۸
کشتگان خنجر تسلیم را
هر زمان از غیب جانی دیگرست
عقل کی داند که این رمز از کجاست
کین جماعت را زبانی دیگرست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » پند ارسطاطالیس بر اسکندر هنگام مردن او
جمله را شرح و بیانی دیگرست
زانک مرغان را زفانی دیگرست
نجمالدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۴ - فصل
عشق را گوهر برون از کون کانی دیگرست
کشتگان عشق را از وصل جانی دیگرست
عشق بی عین است و بی شین است وبی قاف ای پسر
عاشق عشق چنین هم از جهانی دیگرست
دانهٔ عشق جمالش چینهٔ هر مرغ نیست
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۵
عشق را گوهر برون از کون کانی دیگرست
کششتگان عشق را از وصل جانی دیگرست
عشق بی عین است و بی شین است و بی قاف ای پسر
عاشق عشق چنین هم از جهانی دیگرست
دانهٔ عشق جمالش چینهٔ هر مرغ نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست
سینههای روشنان بس غیبها دانند لیک
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست
بس زبان حکمت اندر شوق سرش گوش شد
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
هر گره را نردبانی دیگرست
هر روش را آسمانی دیگرست
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹
منزل عشق از جهانی دیگر است
مرد عاشق را نشانی دیگر است
بر سر بازار سربازان عشق
زیر هر داری جوانی دیگر است
عقل میگوید که این رمز از کجاست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - این ترجیع بند در آیین بندی اگره گفته شده
این جهان را بارگاه تو جهانی دیگرست
سقف قصرت آسمان را آسمانی دیگرست
مایه تجار کنعان این قدر اسباب نیست
زیب این فرخنده مصر از کاروانی دیگرست
با حمل؟ چندین سعادت در جهان هرگز نبود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
همت ما را مکانی دیگرست
آسمان را آسمانی دیگرست
لطف او در پرده دارد چشم را
مغز او را استخوانی دیگرست
گو اجل این جان رسمی را برد
[...]