امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱
کاری ست در سرم که به سامان نمی شود
دردی ست در دلم که به درمان نمی شود
می کن به ناز خنده که دیوانه تر شوم
دیوانگی من چو به پایان نمی شود
رخسار می نمایی که خوش لذتی ست، آنک
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲
آن نوجوان ز جور پشیمان نمیشود
وین پیر بت پرست مسلمان نمیشود
کارم ز دست عشق بمردن کشید دل
از کار خود هنوز پشیمان نمیشود
یکشب نمیشود که زغم دست یاربم
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۸
از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
این مور بار دست سلیمان نمی شود
بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث
این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود
از ماهتاب خواب سبک می شود گران
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹۹
مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود
خار طلب نمی کشد از پای جستجو
تا گرد بادمحو بیابان نمی شود
گردون به وادی غلطی افتاده است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
تا بر رخ تو زلف پریشان نمی شود
آشفته خاطریم به سامان نمی شود
ارباب جستجوی به راهش سپرده اند
آن پای را که رزق مغیلان نمی شود
کو لمحه ای که پنجهٔ مژگان شوخ او
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
ای دوست، دزد حاجب و دربان نمیشود
گرگ سیه درون، سگ چوپان نمیشود
ویرانهٔ تن از چه ره آباد میکنی
معمورهٔ دلست که ویران نمیشود
درزی شو و بدوز ز پرهیز پوششی
[...]