عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۱۱
جان تشنگی همه جهان میآرد
پس روی به بحر دلستان میآرد
جانا جانم چگونه سیرآب شود
چون بحر تو تشنگی جان میآرد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۴
زلفت که دلم را بفغان می آرد
از دل سیهی مرا بجان می آرد
هر کجا که حدیثی ز درازی گویند
او سر ز فضولی بمیان می ارد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳
صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد
شدم خراب و ندانم، چرا نمی آرد؟
خوش است باد و لیکن چه سود، چون خبری
از آن مسافر ره دور ما نمی آرد
بکشت، کندن جانم ز هجر و مردن نیست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱
چشم تو دلم را بفغان می آرد
چون ناوک غمزه در کمان می آرد
با زلف تو گفتم که دلم باز فرست
چندین همه تاب و پیچ از آن می آرد
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
هر پریچهره که دوران به جهان میآرد
بهر آزار دل خستهدلان میآرد
صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان
منتظر باش که زیباتر ازآن میآرد
چون نرنجد دل اهل ورع از ناله من
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶
کسی که رو به حریم رضا نمی آرد
نوید وصل به سویش صبا نمی آرد
کسی به زمرهٔ ارباب دل ندارد راه
که تحفه ای ز نعیم بلا نمی آرد
به آب عشق بنازم که کشتی دل من
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱۸
جواب نامه ما را صبا نمی آرد
به چشم، کاغذی از توتیا نمی آرد
زمانه ای است که باد بهار با آن لطف
به سبزه مژده نشو و نما نمی آرد
نسیم برق عنان را چه پیش آمده است؟
[...]