هر پریچهره که دوران به جهان میآرد
بهر آزار دل خستهدلان میآرد
صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان
منتظر باش که زیباتر ازآن میآرد
چون نرنجد دل اهل ورع از ناله من
مرده را نیز چنین ناله به جان میآرد
میزند صورت صراحی ز می لعل تو دم
جام را آن تحسر به دهان میآرد
هرکجا میگذرد از قد سروی سخنی
جای ز بالای تو حرفی به میان میآرد
صورتی گر به مثل پیش تو تصویر کنند
شرح بیمثلیت او را به زبان میآرد
روزگاریست که دور از تو فضولی همهشب
به فغان خلق جهان را به فغان میآرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.