جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸ - استقبال از حافظ
ای دل پر درد بر امّید درمان غم مخور
در رسد تشریف روز وصل جانان غم مخور
ای دل آشفته در هجران آن آرام جان
در جهان سرگشته شو از بهر سامان غم مخور
گر شکیبا نیستی ای دیده از دیدار یار
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹ - استقبال از حافظ
ای دل ار سرگشتهای از جور دوران غم مخور
باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور
تندباد چرخ چون در آتش عشقت فکند
آبرویت گر شود با خاک یکسان غم مخور
گرچه چون یعقوب گشتی ساکن بیت الحزن
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷ - استقبال از حافظ
تکیه کن بر فضل حق، ای دل ز هجران غم مخور
وصل یار آید، شوی زان خرم، ای جان غم مخور
گرچه جانسوز است درد هجر جانان، غم مخور
کز وصال او، رسی روزی به درمان، غم مخور
بی گل خندان نماند دایم اطراف چمن
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
ای دل دیوانه از اندوه جانان غم مخور
وصل خواهی دید زود از درد هجران غم مخور
خوش به سودای دو چشم آهوی سرگشتهای
با صبا میگرد در کوه و بیابان غم مخور
ماه روی یار میخواهی چو بلبل بیقرار
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳۲
سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور
می شود سیراب خضر از آب حیوان غم مخور
بر سر انصاف خواهد آمد آن چشم سیاه
می شود آن غمزه کافر مسلمان غم مخور
حسن بی پروا به فکر عاشقان خواهد فتاد
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
مهدی آخر زمان آید به دوران غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
بیحضورش چند روزی دور گردون گر گذشت
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴
مهدی آخر زمان آید به دوران غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
بیحضورش چند روزی دور گردون گر گذشت
[...]
صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)
گر رسد روزی ترا رنجی به دوران غم مخور
خانه صبرت شود از غصه ویران غم مخور
گر یکی باشد غمت گر صدهزاران غم مخور
هست در این پرده پس اسرار پنهان غم مخور