گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ریختند

یا بسی جان کسان بگداختند، آن ریختند

شیره جانهای شیرین برکشیدند از نخست

وین تن نازک ازان شیرینی جان ریختند

هر کجا خوی ریخت از رویت، ملاحت مایه بست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۸ - حکایت

 

گور که خاکش به دهان ریختند

لقمه طلب بود از آن ریختند

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - تهنیت نوروز و مدح حسین‌خان شاملو

 

صبح خیزان باز می در ساغر جان ریختند

کفر را می‌ساخته در جام ایمان ریختند

چون صبا بستند احرام سر زلف صنم

صد پریشانی بر آن زلف پریشان ریختند

بود‌شان در دل ذخیره صد گریبان چاک غم

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۸

 

رنگ خط برلعل جانان ریختند

خار در پیراهن جان ریختند

سبزه خط جوش زد از لعل یار

طوطیان در شکرستان ریختند

در تماشای تو ارباب نظر

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند

طرح دل‌ها را چو زلف او پریشان ریختند

شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!

طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند

گلرخان بهر زکات گل‌فشانی‌های عشق

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۴

 

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند

بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند

زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار

رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند

خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۷

 

آنکه از بوی بهارش رنگ امکان ریختند

گرد راهش جوش زد آثار اعیان ریختند

شاهد بزم خیالش تا درد طرف نقاب

آرزوها شش جهت یک‌چشم حیران ریختند

تا دم‌ کیفیت مجنون او آمد به یاد

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند

دانه امید را چون مهر یکسان ریختند

هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل

عاقبت اندر دهانش آب نیسان ریختند

از وجود خویش دارم گرمی مهر عدم

[...]

طغرل احراری