گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یا رب، آن بالا مگر از آب حیوان ریختند

یا بسی جان کسان بگداختند، آن ریختند

شیره جانهای شیرین برکشیدند از نخست

وین تن نازک ازان شیرینی جان ریختند

هر کجا خوی ریخت از رویت، ملاحت مایه بست

چاشنی گیران خوبی در نمکدان ریختند

زین هوس کز ران یکرانت فرو شانند گرد

آبروی خویش بسیاری که خوبان ریختند

عیش تلخم با خیال لعل جان افزات هست

شربت زهری که در وی آب حیوان ریختند

شعله می خیزد ز گور کشتگانت گاه نور

بس که زیر خاک با دلهای سوزان ریختند

همچو چشم نامسلمان تو بی رحمت نه اند

کافران چین که خونهای مسلمان ریختند

از گناه نیکوان، یارب، مرا سوزی نخست

گر چه آن مردم کشان خونها فراوان ریختند

عاقبت بر روی آب آورد راز بیدلان

گر چه گریه در شب تاریک پنهان ریختند

خسروا، مگری که جز خاشاک بدنامی نرست

دیده های عاشقان هر جا که باران ریختند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فصیحی هروی

صبح خیزان باز می در ساغر جان ریختند

کفر را می‌ساخته در جام ایمان ریختند

چون صبا بستند احرام سر زلف صنم

صد پریشانی بر آن زلف پریشان ریختند

بود‌شان در دل ذخیره صد گریبان چاک غم

[...]

فیاض لاهیجی

نقشبندانی که طرح روی جانان ریختند

طرح دل‌ها را چو زلف او پریشان ریختند

شهسوار عشق در معموره منزل کی کند!

طرح این ویرانه را دانسته ویران ریختند

گلرخان بهر زکات گل‌فشانی‌های عشق

[...]

بیدل دهلوی

مدعا دل بود اگر نیرنگ امکان ریختند

بهر این ‌یک ‌قطره خون‌، ‌صد رنگ ‌توفان ریختند

زین گلستان نی خزان در جلوه آمد، نی بهار

رنگ وهمی از نوای عندلیبان ریختند

خار‌ بستی کرد پیدا کوچه‌باغ انتظار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

شبنم عرض ادب از چشم حیران ریختند

دانه امید را چون مهر یکسان ریختند

هرکه شد همچون صدف در سعی سامان عمل

عاقبت اندر دهانش آب نیسان ریختند

از وجود خویش دارم گرمی مهر عدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه