فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
ز دیده اشک خونین بر رخان ریخت
تو گفتی ناردان بر زعفران ریخت
عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور
سپاه هرمز آن شب خون چنان ریخت
که باران بهاری ز اسمان ریخت
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
شناخت ذوق بهار آنکه گل به دامان ریخت
چو چید از جگر لاله داغ بر جان ریخت
ز بیمروتی ابر این چمن سوزم
که بر من آتش و بر خار و خس گلستان ریخت
چه ناامیدی در خواب دیده آمد دوش
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
افسوس که رنگ گلم از باد خزان ریخت
خاکستر شبنم به سر بخت جوان ریخت
شب تا به سحر بر رمهام گرگ کمین داشت
تیغ کرمی تند شد و خون شبان ریخت
این ابر بهاری ز کجا بود که از لطف
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
رفت عهد شباب و، دندان ریخت
رگ ابری گذشت و، باران ریخت
شد جوانی، نماند در سر شور
رعشه پیری این نمکدان ریخت
تنگدل چند از غم رفتن؟
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۱
رفت عهد شباب و دندان ریخت
رگ ابری گذشت و، باران ریخت!
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت
گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت
امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،
اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت
لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،
[...]