ابر نیسان به چمن بار دگر باران ریخت
گلبن از باد سحر، گر به سر یاران ریخت
امشب ای بنده بنه خواب، که آن هندوی زلف،
اشک یاقوت وش از دیده بیداران ریخت
لب چون لعل تو شد غنچه سیراب از خون،
بسکه خون جگر از چشم من گریان ریخت
لبت آهسته به بوسی تف دل باز نشاند
جرعه ای بود، که بر آتش ما پنهان ریخت
از غم روی تو در چشمه چشمم همه شب،
قطره ها جمع شد و خون دل عمّان ریخت
از فراق لبت، اندر شکن زلف، دلم
زهر جراره شد و در دهن ثعبان ریخت
حیرت افزود مرا ساقی مجلس، که به جام،
باده مدعی و خون مرا یکسان ریخت
تا من از حلقه جانانه نباشم، افسر،
همچو مویی، دلم از طرّه مشکافشان ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.