گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

از لعل آتشین تو دل کان آتش است

زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است

بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار

کان روی تو نه روی گلستان آتش است

سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است

وین موجهای خون گل طوفان آتش است

آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید

کاین آه در تراوش باران آتش است

اشگی که می‌رسد ز درونم به چشم تر

[...]

محتشم کاشانی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷

 

تا روی دل فروز تو بستان آتش است

دل نغمه سنج گلستان آتش است

یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ

از شعله ی جمال تو در جان آتش است

گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست

[...]

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است

دریای شعله مایه باران آتش است

هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند

یاران در این خرابه مگر کان آتش است

شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود

[...]

میرداماد
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

بازم از زخم خدنگش در دل و جان آتش است

ناوک او را مگر چون شمع، پیکان آتش است

خاک را از اشک من پرخون بود دایم کنار

چرخ را از آه من در زیر دامان آتش است

از فروغ او به گرداب خطر افتاده است

[...]

سلیم تهرانی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

داغ دلم گلی ز گلستان آتش است

شور محبتم نمک خوان آتش است

هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق

ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است

منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل

[...]

قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

خوی بر رخت که رشک گلستان آتش است

هر قطره شبنم گل بستان آتش است

جز دود بال و پر به مشامش نمی‌رسد

پروانه مدّتی است که مهمان آتش است

تکرار درس شعله کند تا سحر چو شمع

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

از داغ او سرم به گریبان آتش است

رگ در تنم چو شمع، رگ جان آتش است

پرورده در حمایت خود، شمع طور را

داغ دلم که چتر سلیمان آتش است

آویزهء کنار و بر طفل اشک باد

[...]

حزین لاهیجی