اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹
عشق روی تو نه در خورد دل خام منست
کاول حسن تو و آخر ایام منست
از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی
راه عشقت نه به پای دل در دام منست
مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨
اهل هنر را کنون خطبه بنام منست
ملک سخن گستری جمله بکام منست
نقد سخن چون روان بر سر بازار فضل
چون نشود چون بر او سکه بنام منست
روز و شب من یکیست بر ره ظلمت ز نور
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
این رخ دلبند تو ماه تمام منست
خال سیه کار تو دانه و دام منست
روشنی وصل تو نیست چو صبح رخت
زلف پریشان تو تیره چو شام منست
از لب جان بخش تو هست مرا زندگی
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
زلال فیض بقا رشحه ز جام منست
حیات باقی من نشاه مدام منست
بمن فرشته کجا می رسد ز رفعت قدر
حریم درگه پیر مغان مقام منست
مراست حرمتی از فیض می که پیر مغان
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰
منم که داغ بلا گلشنی بنام منست
گل شکفته من حلقه های دام منست
چنان نمک که توان بست خون ناحق از آن
ملاحتی است که با سرو خوشخرام منست
قلم نمی شکند، نامه ات نمی سوزد
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۳۸
باده عشق تو امروز نه در جام منست
کز ازل تا به ابد باده انعام منست
طعم حنظل بدهن با شکرم هر دو یکیست
بسکه تلخ از غم شیرین دهنان کام منست
صبر و آرام و قرارم همه از دل بربود
[...]