گنجور

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۲۶

 

اینها که ز نظم و نثرِ خود میلافند

میپنداری که موی میبشکافند

نه از سرِ قدرت است کز جان کندن

هر یک به تکلّف سخنی میبافند

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

که موج و باد وکشتی درخلافند

در این دریا همه عین گزافند

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۹ - و ایضاً در اسرار شیطان فرماید

 

بگرد کعبهٔ جان در طوافند

چو سیمرغان همه در کوه قافند

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

حقیقت سالکان اندر طوافند

جمالت را از آن در عشق لافند

عطار
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

این صدر نشینان که در این اطرافند

پیوسته بفّر دولتت میلافند

آن جامه که از بهر رهی فرمودی

امروز هنوز گوئیا می بافند

خواجوی کرمانی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ چهارم نه قماش

 

ای آنکه برت بتان ز خود کم لافند

مانند منت هزار در اوصافند

در کارگه قضا پی خلعت تست

افلاک که نه قماش الوان بافند

اهلی شیرازی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۰

 

به‌ گفتگوی کسان مردمی که می‌لافند

چو خط به معنی خود نارسیده حرافند

مباش غره انصاف کاین نفس‌بافان

به پنبه‌کاری مغز خیال ندافند

توانگری‌که دم از فقر می‌زند غلط است

[...]

بیدل دهلوی