گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

شبها ز تو در سرم چه سوداست که نیست

وز هجر تو بر من چه ستمهاست که نیست

سوگند همی خوری که دل بسته تست

سوگند چه حاجت است پیداست که نیست

سید حسن غزنوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست

وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست

گفتی از لعل من امروز تمنّای تو چیست

در دلم زان لب شیرین چه تمنّاست که نیست

بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

جلوه حسن تو کجاست که نیست

جذبه عشق تو که راست که نیست

خبر وصل تو رسد همه جای

این خبر در دیار ماست که نیست

کج نهادی کله به فتنه گری

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۳ - مناجات

 

جلوه حسن تو کجاست که نیست

جذبه عشق تو کراست که نیست

جامی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶

 

به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست

نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست

مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست

همین نهفته نگه های آشناست، که نیست

ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید

[...]

عرفی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

چشم صاحب نظران در پی دنیاست که نیست

سر خط ساده دلان نقش تمناست که نیست

جلوهٔ حسن کجا، حوصلهٔ عشق کجا؟

درکف نه صدف آن گوهر یکتاست که نیست

شور آشفتگی و شیوهٔ سرگردانی

[...]

حزین لاهیجی