به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست
نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست
مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست
همین نهفته نگه های آشناست، که نیست
ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید
کنون رمیده ز حسنت همین حیاست، که نیست
دلی که چشم تو بیمارش از کرشمه نکرد
به ناز بالش غم تکیه اش سزاست، که نیست
نهاد مرهم لطفی به دل که در دو جهان
به غیرت از دل چاکم همین وفاست، که نیست
پس از ملال در آمد یه سینه، یار و بگفت
که نیم جان تو عرفی کجاست، که نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.