گنجور

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان

 

گر دل تو نز تنکی راز گفت

شیشه که می خورد چرا باز گفت؟

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر می‌خواستند

 

بازگشت او نیز و مشتی راز گفت

از وصال شمع شرحی باز گفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶ - حدیثی منقول از شیخ نجم الدین کبری خوارزمی

 

خود بدیشان نکته‌ها از راز گفت

رمز اسرار حقیقت باز گفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت

 

حیدر کرّار با من راز گفت

ز اوّلین و آخرینم باز گفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت

 

مصطفی با حق تعالی راز گفت

مرتضی با مصطفی آن باز گفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۰ - در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید

 

گفتمش زآنکس که بامن راز گفت

قصّهٔ معراج با من باز گفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۳ - تمثیل در فرستادن عقل و حیا و علم از حضرت عزت بحضرت آدم (ع)

 

علم معنی با محمّد راز گفت

بعد از آن با شاه مردان بازگفت

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید

 

اهل راز آنست با حق راز گفت

بعد از آن آن راز با خود باز گفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - فی معراج النبی صلی الله علیه و اله و سلم

 

از نبی داود را صد راز گفت

سر مکنون زبورش باز گفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سوم » بخش ۱ - المقالة الثالثه

 

سالک آمد پیش پیرو راز گفت

حال خود با پیر یک یک بازگفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

شبلی آن کز مغز معنی راز گفت

این حکایت از برادر باز گفت

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

چون بشد موسی و با حق راز گفت

قصهٔ آن پیر عاجز باز گفت

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲ - نعت سید عالم علیه السلام

 

با ابوبکر و عمر و هم راز گفت

آن همه تمکین و با اعزاز گفت

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۰ - حكایت استاد نقاش

 

پیش استاد جهان او راز گفت

هرچه یکسر بود یکره باز گفت

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

او رموز کل بگفت و راز گفت

آن رموز او با علی خود باز گفت

عطار
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۷ - حکایت توبه کردن ملک زادهٔ گنجه

 

حدیثی که مرد سخن ساز گفت

کسی ز آن میان با ملک باز گفت

سعدی
 
 
۱
۲