گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را

 

پی اسپ عمرم ز تک باز ماند

همه کار شاهیم ناساز ماند

اسدی توسی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج

 

هر که جز او بر در آن راز ماند

او هم از آمیزش خود باز ماند

نظامی
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

عقل اندر قل تعالوا باز ماند

عشق سوی سرّ صاحب راز ماند

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه

 

آنکه در تحصیل دنیا باز ماند

در میان چار طبع آز ماند

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

 

هرکه او اینجا بچیزی باز ماند

تو یقین میدان که بی اعزاز ماند

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

ای بسا کس کاندرین ره باز ماند

دایماً سرگشتهٔ این راز ماند

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۶ - حكایت ابراهیم علیه السلام

 

هرکه اندر پرده ره باز ماند

تاابد او بی دل و بی ساز ماند

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب

 

ای بسا ره رو که اینجا باز ماند

در مقام عزّ هم در راز ماند

عطار
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۷

 

عاقبت در سینه‌ام دل از تپیدن باز ماند

بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲

 

عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند

بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند

سوختم و زخاطرم زنگ کدورت برنخاست

رفت خاکستر به باد، آیینه بی پرداز ماند

خامشی بند زبان حرف سازان می شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۸

 

از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند

آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

چو ز انجمن برآیی، عوض تو ناز ماند

من اگر ز غم بمیرم، به دلم نیاز ماند

به امید آنکه آیی، شب بزم تا سحرگه

چو دهان شیشه می، در خانه باز ماند

طغرای مشهدی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷

 

بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند

دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند

بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل

رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند

آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۵

 

از دلم‌بگذشت و خون‌در چشم حیرت‌ساز ماند

گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند

پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم

تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند

کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۶

 

در گلستانی‌ که چشمم محو آن طناز ماند

نکهت‌گل نیز چون برگ گل از پرواز ماند

بسکه فطرتها به‌گرد نارسایی بازماند

یک جهان انجام‌، خجلت‌پرور آغاز ماند

نغمه‌ها بسیار بود اما ز جهل مستمع

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۷

 

شوق تا محمل به دوش طبع وحشت‌ساز ماند

بال عنقا موج زدگردی که از ما باز ماند

نیست جز مهر زبان موج تمکین‌ گهر

دل چو ساکن شد نفس از شوخی پرواز ماند

چشم واکردیم دیگر یاد پیش‌ و پس‌ کراست

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲