فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱۱ - سخن پرسیدن موبد ازکسری
نیاسود هرکس کزو باز ماند
وزو در زمانه بد آواز ماند
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
پی اسپ عمرم ز تک باز ماند
همه کار شاهیم ناساز ماند
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۶ - زادن سام از دختر فرطورتوش و زادن آذربرزین از دختر شاه کهیلا
فرامرز درهندوان بازماند
همه روز با رامش وناز ماند
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج
هر که جز او بر در آن راز ماند
او هم از آمیزش خود باز ماند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید
نمودعقل تا کی بازماند
که هم روزی نهان بی ساز ماند
عطار » اشترنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
عقل اندر قل تعالوا باز ماند
عشق سوی سرّ صاحب راز ماند
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
هرکه او اینجا بچیزی باز ماند
تو یقین میدان که بی اعزاز ماند
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
ای بسا کس کاندرین ره باز ماند
دایماً سرگشتهٔ این راز ماند
عطار » اشترنامه » بخش ۲۶ - حكایت ابراهیم علیه السلام
هرکه اندر پرده ره باز ماند
تاابد او بی دل و بی ساز ماند
عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب
ای بسا ره رو که اینجا باز ماند
در مقام عزّ هم در راز ماند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
چون بدید او را دهانش باز ماند
عقل رفت و تن ستمپرداز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۷
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲
عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند
بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند
سوختم و زخاطرم زنگ کدورت برنخاست
رفت خاکستر به باد، آیینه بی پرداز ماند
خامشی بند زبان حرف سازان می شود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۸
از نظر رفتی به راهت چشم حیران باز ماند
آنقدر مرغ نگه پر زد که از پرواز ماند
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸
چو ز انجمن برآیی، عوض تو ناز ماند
من اگر ز غم بمیرم، به دلم نیاز ماند
به امید آنکه آیی، شب بزم تا سحرگه
چو دهان شیشه می، در خانه باز ماند
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷
بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند
دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل
رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند
آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۵
از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۶
در گلستانی که چشمم محو آن طناز ماند
نکهتگل نیز چون برگ گل از پرواز ماند
بسکه فطرتها بهگرد نارسایی بازماند
یک جهان انجام، خجلتپرور آغاز ماند
نغمهها بسیار بود اما ز جهل مستمع
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۷
شوق تا محمل به دوش طبع وحشتساز ماند
بال عنقا موج زدگردی که از ما باز ماند
نیست جز مهر زبان موج تمکین گهر
دل چو ساکن شد نفس از شوخی پرواز ماند
چشم واکردیم دیگر یاد پیش و پس کراست
[...]