ز‌آن سفر عشق نیاز آمده

در نفسی رفته و باز آمده

لاله به آتشگه راز آمده

چون مغ هندو به نماز آمده

بحر در شورت سرانداز آمده

دامنی‌تر خشک لب باز آمده

خه‌خه ای قمری دمساز آمده

شاد رفته تنگ دل باز آمده

خه‌خه ای بازِ به پرواز آمده

رفته سرکش سرنگون باز آمده

ای ترا عطّار جان بازآمده

در حقیقت صاحب راز آمده

هزاران ترنم‌نواز آمده

گل از خوشدلی خرقه باز آمده

به هرجا که اسبت فراز آمده

دو اسبه ظفر پیشباز آمده

گل را فراز شاخ بین در جلوه ناز آمده

شرح نیاز خویش را بلبل نواساز آمده

دامان دشت و گلشن از لعل و زمرد پر شود

زینسان که گنجور زمین گنجینه پرداز آمده

شد لاله شمع بزم گل اینک ببین پروانه سان

[...]

غنچه ای از گلبن ناز آمده

یا گلی از گلشن راز آمده

از حیا تا رنگ رخسارت به پرواز آمده

بر هوا خیل پری در جلوهٔ ناز آمده

برگهای نسترن از شوخی موج نسیم

فوج ارواح است پنداری به پرواز آمده

جوش حیرت، عرض مطلب را چه رنگین کرده است

[...]