گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۱۲۷
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲

 

دگر ره باز با هر کوهساری

بخار آورد پیدا خارخاری

همان شخ که‌ش حریرین بود قرطه

همی از خزّ بربندد اِزاری

به ابر اندر حصاری گشت کهسار

[...]

۴۹ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶

 

دیوی است جهان پیر و غداری

که‌ش نیست به مکر و جادوی یاری

باغی است پر از گل طری لیکن

بنهفته به زیر هر گلی خاری

گر نیست مراد خستن دستت

[...]

۵۸ بیت
ناصرخسرو
 

خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۹۶

 

من پندارم که هستم اندر کاریی

ای بر سر پنداشت چو من بسیاری

اکنون که نماند با توام بازاریی

در دیده پنداشت زدم مسماری

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۲۲

 

مرا بخانه خمار بر ده بسپاری

دگر مرا به غم روزگار مسپاری

نبیند چند مراده برای مستی را

که سیر گشتم از این زیرکی و هشیاری

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری

در تیره شب از دیده سبل برداری

بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری

کیمخت زمین بماه نو بنگاری

۲ بیت
ازرقی هروی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

ز تو نشگفت فضل و بردباری

چنان کز ما جفا و زشتکاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

روان او بِرَست از شرمساری

که بسیارند همچون او به زاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

سوار ترک بودش صدهزاری

که بس بد با سپاهی زان سواری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

هم از سلطان هزیمت شد به خواری

هم اندر راه کشته شد به زاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرل‌بک

 

به ماهی در نباشد روزگاری

کز اقلیمی نیارندش نثاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

به شادی دید شهری چون بهاری

چو گوهر گرد شهر اندر حصاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

به هر کاری مرو را دیده کاری

وزو دیده وفا و استواری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

بدو گفت ارچه تو خود هوشیاری

وفاداری و از دل دوستداری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

ازو ترسی بدو امّید داری

و زو خواهی تو در هر کار یاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

سر از فرمان او بیرون نیاری

همه کاری به فرمانش گزاری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

چو کار ما به کام ما گزاری

ز ما یابی هر امّیدی که داری

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

گَهِ بَخشِش چو اَبْرِ نُوبهاری.

گَهِ کوشِش، چُو شیرِ مَرغْزاری.

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

بزرگان مِثلِ شیرانِ شِکاری.

بُتان چُونْ آهُوانِ مَرغْزاری.

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۲۷
 
تعداد کل نتایج: ۲۵۳۸