ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲
دگر ره باز با هر کوهساری
بخار آورد پیدا خارخاری
همان شخ کهش حریرین بود قرطه
همی از خزّ بربندد اِزاری
به ابر اندر حصاری گشت کهسار
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶
دیوی است جهان پیر و غداری
کهش نیست به مکر و جادوی یاری
باغی است پر از گل طری لیکن
بنهفته به زیر هر گلی خاری
گر نیست مراد خستن دستت
[...]
خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۹۶
من پندارم که هستم اندر کاریی
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
اکنون که نماند با توام بازاریی
در دیده پنداشت زدم مسماری
خواجه عبدالله انصاری » مقامات » بخش ۲۲
مرا بخانه خمار بر ده بسپاری
دگر مرا به غم روزگار مسپاری
نبیند چند مراده برای مستی را
که سیر گشتم از این زیرکی و هشیاری
ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
از شست ، شها ، چو ناوکی بگذاری
در تیره شب از دیده سبل برداری
بر کرۀ شبدیز چو ران بفشاری
کیمخت زمین بماه نو بنگاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
روان او بِرَست از شرمساری
که بسیارند همچون او به زاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
سوار ترک بودش صدهزاری
که بس بد با سپاهی زان سواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
هم از سلطان هزیمت شد به خواری
هم اندر راه کشته شد به زاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
به ماهی در نباشد روزگاری
کز اقلیمی نیارندش نثاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
ولیکن هست ازیشان نامداری
دلیری کاردانی هوشیاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به شادی دید شهری چون بهاری
چو گوهر گرد شهر اندر حصاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
به هر کاری مرو را دیده کاری
وزو دیده وفا و استواری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
بدو گفت ارچه تو خود هوشیاری
وفاداری و از دل دوستداری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
ازو ترسی بدو امّید داری
و زو خواهی تو در هر کار یاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
سر از فرمان او بیرون نیاری
همه کاری به فرمانش گزاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
چو کار ما به کام ما گزاری
ز ما یابی هر امّیدی که داری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
مرا اندر صفاهان بود کاری
در آن کارم همی شد روزگاری
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
گَهِ بَخشِش چو اَبْرِ نُوبهاری.
گَهِ کوشِش، چُو شیرِ مَرغْزاری.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
بزرگان مِثلِ شیرانِ شِکاری.
بُتان چُونْ آهُوانِ مَرغْزاری.